|
نگاهی به پیامدهای همهگیری ویروس کرونا برای آینده اتحادیه اروپایی
ستارههای خونین
مهدی خانعلیزاده: بدون اغراق، ایده قدیمی همگرایی کشورهای اروپایی که در نهایت با طرح «مارشال» در ماههای پس از پایان جنگ دوم جهانی تحقق پیدا کرد، موفقترین الگوی همگرایی در تاریخ روابط بینالملل است که توانست یکی از قدیمیترین رویاهای سران کشورهای اروپایی را در مدت چند سال اجرایی کند. درخشش عملیاتی این ایده که در نهایت منجر به تاسیس «اتحادیه اروپایی» در سال 1993 میلادی شد، تا جایی پیش رفت که سران این اتحادیه سراغ تحقق رویای جسورانهای تحت عنوان «ایالات متحده اروپا» رفتند.
اگر چه در سالهای اخیر و به دلیل برخی مشکلات جدی در حوزه اقتصاد و امنیت، از جذابیت اتحادیه اروپایی و مدل همگرایی آن کاسته شد و حتی زمزمههای متعددی مبنی بر خروج برخی کشورهای عضو از آن مطرح شد- که در نهایت به خروج بریتانیا از این اتحادیه [برگزیت] منجر شد- اما بروکسل همچنان برای اهالی سیاست در جهان، نماد یک الگوی موفق در حوزه سیاستورزی جهانی برای تحقق صلح و امنیت شهروندان محسوب میشد. در واقع آنچه در سالهای اخیر در میان شهروندان اروپایی مطرح بود، بحث درباره ارزیابی میزان کارآمدی اتحادیه در تامین نیازهای شهروندان در دولتهای ملی اروپایی بود که برخی آن را مثبت و برخی آن را منفی در نظر میگرفتند.
در همین زمان، شیوع ویروس کرونا و شکلگیری یک همهگیری جهانی، روندی را شکل داد که حالا برای قضاوت میان حامیان هر دو ایده، یک عیار واقعی و عینی وجود دارد.
موفقیت نسبی کشورهایی نظیر چین، روسیه و ایران در مدیریت بحران کرونا، به یک چالش جدی برای نظریهپردازان همگرایی و جهانی شدن تبدیل شد. در واقع، نهادهای جهانی که بر اساس «نظریات همگرایی» در روابط بینالملل شکل گرفته بودند و قرار بود با انتقال برخی اختیارات دولتهای ملی به آنها، مسؤولیت تامین امنیت و رفاه شهروندان را برعهده بگیرند، با ناکارآمدی جدی روبهرو شدند و اساسا ساختار فراملی به آنها اجازه تصمیمگیری برای شهروندان در کشورهای مختلف را نداد.
«اتحادیه اروپایی» نمونه جدی یک سازمان فراملی بود که حتی در سالهای پایانی قرن بیستم و ابتدایی قرن بیستویکم به سمت تبدیل به «ایالات متحده اروپا» هم پیش رفت و تلاش شد تا «شهروندان ملی» را به «شهروندان اروپا» تبدیل کند اما در همهگیری ویروس کرونا در جهان، این سازمان که یکی از نمادهای اصلی «جهانی شدن» است، نهتنها نتوانست قدمی در راستای تامین منافع ساکنان کشورهای اروپایی بردارد، بلکه به دلیل عدم حمایت از کشور ایتالیا- که اسفبارترین وضعیت انسانی در مرگومیر مبتلایان را در میان کشورهای جهان داشت- در بحران کرونا، به کانون ابراز خشم شهروندان ایتالیایی بدل شد و ویدئوهای آتش زدن پرچم اتحادیه اروپایی توسط مردم این کشور، در شبکههای اجتماعی ترند شد.
شبیه این ماجرا در کشورهای دیگری نظیر اسپانیا نیز تکرار شد و «ناکارآمدی» بروکسل در حراست و حمایت از شهروندان اروپا- همگام با اپیدمی کرونا- تبدیل به یک سیاست رسمی اتخاذ شده از سوی سران اتحادیه شد. یعنی اتحادیه اروپایی هم در نظریه و هم در عملیات، نخواست و نتوانست در شرایط بحرانی به حمایت از شهروندان کشورهای عضو خود بپردازد.
همین ناکارآمدی، سبب شد کشورهای اروپایی نیز با تلخ کامی از «رویای شیرین اتحاد» عبور کنند و رفتارهایی را از خود به نمایش بگذارند که مربوط به دوران پیش از جنگ اول جهانی در این قاره بود: راهزنی دریایی! انتشار اخبار مربوط به توقیف محمولههای ماسک و مواد ضدعفونیکننده از سوی کشورهای اروپایی، حکم به آتش کشیدن ستارههای طلایی بر روی پرچم آبی اتحادیه اروپایی را داشت؛ ستارههایی که در ابتدای دهه 90 میلادی قرار بود نماد درخشش اروپای واحد باشند و حالا با درگیری کشورهای عضو اتحادیه، رنگ خون گرفتهاند.
بر همین مبنا، به نظر میرسد محتملترین سناریو برای آینده اتحادیه اروپایی در دوران پساکرونا، تبدیل آن به یک کنفدراسیون منطقهای در قاره اروپا به جای روند همگرایی مضاعفی باشد که در 2 دهه اخیر، سران اروپا به دنبال تحقق آن بودند.
کنفدرالیسم یک نظام مدیریتی است که طی آن، 2 یا چند کشور، مقادیر محدودی از اختیارات و قدرت خود را به یک دولت فراملی مشترک تفویض میکنند. در یک نظام فدرال، قدرت میان واحدهای حکومتی محلی و ملی تقسیم شده است که هر دو نسبت به شهروندان، اعمال حاکمیت کرده و نسبت به آنان پاسخگو هستند اما در نظام کنفدرالی، قدرت توسط ایالتهای مستقل همچنان حفظ میشود و دولت مرکزی قدرت خود را از ایالتها به عاریت میگیرد و رابطه مستقیمی میان دولت مرکزی و شهروندان وجود ندارد. ایالات اختیارات به خصوصی را به یک نهاد بالاتر منتقل میکنند تا راحتی، امنیت دستهجمعی و کارآمدی آنها افزایش یابد.
در نظام کنفدرال، دولتها همچنان اقتدار تام دارند و آن نهاد بالاتر نسبتاً ضعیف است. این نهاد تنها بنا به صلاحدید واحدهای محلی وجود دارد و تنها میتواند در اموری فعالیت کند که واحدهای محلی اجازه آن را داده باشند.
در این سناریو، اتحادیه اروپایی به دلیل مشکلات و موانع متعددی که بر سر راه همگرایی خود دارد، نظام کنفدرالی را برای ادامه حیات خود و جلوگیری از فروپاشی ساختاری، توصیه کرده است. این نسخه به دنبال سیاستها و اعتراضات صورت گرفته از سوی کشورهای قدرتمند اروپا نظیر آلمان و انگلیس در زمینههای گوناگون بویژه حوزه اقتصادی، برای حیات اتحادیه اروپایی و جلوگیری از فروپاشی ساختاری آن ارائه شده است. این مساله در دوران شیوع کرونا، رنگ و بوی جدیتری به خود گرفته است، چرا که ناکارآمدی ساختاری اتحادیه در حمایت از شهروندان در کشورهایی نظیر ایتالیا و اسپانیا، موجی از تمایل به تقویت دولت ملی در این کشورها را ایجاد کرده است.
به نظر میرسد «کرونا» قویتر از هر جنگ و معضل امنیتی دیگری، لرزان بودن بنیادهای اتحاد در قاره سبز را عیان کرد؛ یعنی پس از تمام تلاشها و اقداماتی که در زمینه ایجاد یک کشور واحد اروپایی از سوی سیاستمداران و نظریهپردازان معاصر صورت گرفت، تجربه اتحادیه اروپایی نشان خواهد داد همگرایی منطقهای با وسعتی در حد یک قاره، تجربهای موفق نبوده و در نهایت میتواند به یک کنفدراسیون ضعیف با اختیارات نمادین تبدیل شود و خبری از ایالات متحده اروپا نخواهد بود.
ارسال به دوستان
توزیع 5/3 میلیون بسته حمایتی بین نیازمندان 14 استان توسط مردم و بسیج
جوشش رزمایشهای همدلی و کمک مؤمنانه
گروه اجتماعی: در آستانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان، رزمایش «همدلی و کمک مومنانه» با همت بسیج مستضعفین و همراهی مردم در تهران و 14 استان کشور برگزار شد.
به گزارش «وطن امروز»، از نیمه شعبان که رهبر حکیم انقلاب فرمان رزمایشهای همدلی را صادر کردند، گروههای جهادی و مردمی بسیاری برای کمک به نیازمندان و محرومان شتافتند و در آستانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان این حرکت مؤمنانه شدت گرفت. در همین راستا به همت بسیجیان و مردم و خیران در قالب رزمایش کمک مومنانه در تهران و 14 استان کشور 5/3 میلیون بسته معیشتی توزیع شد.
تصاویر منتشر شده از این رزمایش در مصلای تهران مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گفت و خیلیها در پی آن بودند از جزئیات این رزمایش که نظم مثالزدنی داشت باخبر شوند.
سردار محمد زهرایی، مسؤول سازمان بسیج سازندگی کشور در این باره به خبرنگار «وطن امروز» گفت: با اجرای رزمایش «همدلی و کمک مومنانه» 5/3 میلیون خانوار که تحت پوشش هیچگونه نهاد حمایتی یا امدادی نیستند، در ماه مبارک رمضان از بستههای معیشتی بهرهمند خواهند شد.
این رزمایش توسط سازمان بسیج یک روز پس از بیانات مقام معظم رهبری در نیمه شعبان طراحی شد و در سریعترین زمان ممکن شکل اجرایی به خود گرفت.
وی با بیان اینکه بسیج با همراهی و همکاری برخی نهادها و سازمانها برای شناسایی جامعه هدف به منظور حمایت از اقشاری که شیوع ویروس کرونا گذران زندگی را برای آنها سخت کرده بود، از 23 فروردین عملا کار خود را آغاز کرد، افزود: از 23 فروردین 5/3 میلیون خانوار توسط بانک اطلاعاتی موجود در بهزیستی و کمیته امداد و نیز توسط پایگاههای مقاومت بسیج سراسری در مناطق و محلات شناسایی شدند که این خانوارها تحت هیچگونه پوشش حمایتی نبودند.
مسؤول سازمان بسیج سازندگی کشور افزود: در این مدت و تا روز پنجشنبه گذشته 2 سری بسته معیشتی به آنها داده شد که البته توزیع گسترده از روز چهارم اردیبهشت آغاز شد.
وی به توزیع 528 هزار بسته کمک معیشتی توسط پایگاههای بسیج برای جامعه هدف در قالب رزمایش همدلی و کمک مومنانه تا چهارم اردیبهشتماه (در مرحله اول) در سراسر کشور اشاره کرد و افزود: روز پنجشنبه گذشته (چهارم اردیبهشتماه) نیز 705 هزار بسته معیشتی برای اقشار شناسایی شده تدارک دیده شده و بتدریج توزیع خواهد شد تا جمع توزیع بستههای معیشتی برای کمک به افراد شناسایی شده به بیش از یک میلیون و 200 هزار بسته برسد.
سردار زهرایی با بیان اینکه مردم برای حمایت از همنوعان خود در این رزمایش بخوبی وارد میدان شدند، افزود: عمدهترین حمایتها برای تامین بستههای حمایتی توسط نیروهای مردمی انجام و بخشی نیز توسط سپاه و بسیج و سایر نهادها در 54 هزار پایگاه مقاومت خواهران و برادران در سراسر کشور جمعآوری شد.
وی افزود: شناسایی کمدرآمدها و خانوارهایی که کرونا گذران زندگی را برای آنها مشکل کرده است، علاوه بر پایگاههای بسیج محلات و مناطق، توسط 110 هزار رده بسیج دفاتر دانشجویی و کانونهای قشری انجام شد که آنها کار جذب و شناسایی خیران و کمکهای مردمی به این رزمایش را انجام دادند.
سردار زهرایی خاطرنشان کرد: این اتفاق بزرگ موجب شده است با توجه به استقبال پرشور مردم از اجرای چنین رزمایشی، اقدامات حمایتی دیگر نیز توسط بسیج در این زمینه تا پایان ماه مبارک رمضان انجام شود و پس از عید سعید فطر نیز برنامههای حمایتی در قالبهای خاصی آنگونه که بتواند به کمک مردم و تحرک اقتصاد کشور منجر شود، تداوم داشته باشد.
دبیر رزمایش همدلی و کمک مومنانه به کمک 168 میلیارد تومانی مردم به صورت پول نقد و نیز انبوه کمکهای غیرنقدی در این همایش اشاره کرد و افزود: همانطور که گفته شد این کمکها توسط نیروهای مردمی و نهادهای چون سپاه و بسیج و... انجام شده است که در قالب بستههای معیشتی تا نیمه اول ماه مبارک رمضان یعنی میلاد امام حسن مجتبی(ع) از سوی پایگاههای بسیج مقاومت محلهای در مرحله اول بین جامعه هدف (5/3 میلیون خانوار) توزیع خواهد شد.
وی مرحله دوم جمعآوری کمکهای مردمی و شناسایی خیران و نیازمندان را از نیمه دوم ماه مبارک رمضان عنوان کرد و افزود: رزمایش همدلی و کمک مومنانه یک «تک» مقدماتی است، چرا که در این رزمایش فقط بسته معیشتی ارائه نمیشود و در کنار توزیع این اقلام، خدمات دیگر توسط نیروهای بسیجی در قالب مشاورههای پزشکی، فرهنگی، کشاورزی و مذهبی به مردم داده میشود.
سخنگوی رزمایش همدلی و کمکهای مومنانه افزود: علاوه بر خدمات ارزندهای که از سوی این رزمایش ارائه میشود، برخی بینشها در کنار خدماترسانی به جامعه هدف در این رزمایش مورد توجه است که بسیجیان برای کاهش بار مشکلات اقتصادی و معیشتی خانوارهای نیازمند اقداماتی نظیر «همسفره با همسایه» یا مقوله «دست به دست» را که به معنای تسویهحساب بدهی برخی افراد ناتوان و بیبضاعت در دفتر حساب مغازهها و سوپرمارکتهای محلهای و... است، انجام میدهند. تلاش برای بخشودگی اجارهبها و اجاره مسکن افراد ناتوان که طی آن بسیجیان برای جمعآوری کمک با مراجعه به در خانه یا دفتر یا محل کار صاحبان مغازه یا خانه، خواهان بخشودگی بخشی از اجارهبها یا کمکرسانی برای پرداخت بخشی از کرایههای معوقه مستاجران میشوند، بدون اینکه بدهکار از این قضایا مطلع باشد، از دیگر اقداماتی است که در این رزمایش انجام خواهد شد.
مسؤول سازمان بسیج سازندگی کشور به پویش مردمی و حرکتی دیگر برای حمایت از نیازمندان یا افرادی که ویروس کرونا باعث بیکاری آنها در این چند ماه شده است در این رزمایش خبر داد و افزود: «پیشخرید خدمت یا انجام کار» حرکتی است که توسط بسیجیان انجام میشود تا افرادی که فقیر نیستند اما به دلیل شیوع کرونا بیکار شدهاند، این روزها قبل از انجام کار پول کار را به عنوان پیشخدمت کار، تحویل بگیرند و پس از آن در شرایط معمولی، کارها را انجام دهند.
دبیر رزمایش همدلی و کمک مومنانه با اعلام این خبر که پس از پایان ماه مبارک رمضان در نظر داریم به بخش تولید در قالب «رزمایش تولید» کمک شود، افزود: بسیج در حال طراحی طرحی است که بتواند کمکیار جهش تولید در کشور شود، چرا که کسبوکار و در نهایت اقتصاد کشور در پی شیوع کرونا دچار مشکل شده است. ثبتنام گسترده بیمه بیکاری، فقر و رکود اقتصادی در پی بیماری «کووید-19» موجب شده چرخ اقتصاد کشور بخوبی نچرخد، در چنین شرایطی این بخش نیازمند تحرک ویژه است تا اهداف شعار سال محقق شود.
وی افزود: سازمان بسیج به عنوان یک ابرنهاد تسهیلگر بین نهادها و سازمانهایی چون بانکها و... قرار گرفته و دنبال این است که یک بانک اطلاعاتی مشاغل را راهاندازی کند تا کارگاهها و مراکز تولید که کرونا باعث تعطیلی و کمتحرکی آنها شده است، فعال شوند. یعنی تولید ملی با جهش همراه شود و حتی مشاغل نوظهور چون تولید ماسک و مواد ضدعفونی نیز ایجاد شود.
سردار زهرایی با بیان اینکه در جهش تولید بسیج متولی اقتصاد نیست، افزود: اما باید گفت ما میتوانیم به عنوان یک نهاد تسهیلکننده، کمکیار بخش تولید در این روزها برای رونق آن باشیم، چرا که منطق بسیج تبدیل تهدیدها به فرصت است.
دبیر رزمایش همدلی و کمک مومنانه درباره بستههای معیشتی و محتوای آن گفت: محتوای این بستهها متفاوت است و به ارزش آن به اندازه میزان تعداد افراد خانوار است. این بستهها به صورت نقدی و غیرنقدی است که ارزش آن به اندازه 500 هزار تومان است؛ 300 هزار تومان کالا و 200 هزار تومان نقدی.
ارسال به دوستان
پرونده «وطنامروز» درباره فیلم مهم The Platform که تصویرتازهای از بیرحمی نظم سرمایهداری است
حفره کاپیتالیسم
«پلتفرم» جدیدترین فیلمی است که بر اساس مسأله «عدالت» و «توزیع ثروت» ساخته شده است؛ فیلمی مهم در ادامه «جوکر» و «انگل» و باز هم در زمین سرمایهداری اما اینبار از کارگردانی اسپانیایی به نام «گالدر گازتلو اوروتیا» که اولین فیلم بلندش مورد توجه جهانی قرار گرفته است. پلتفرم در دنیایی استعارهای ساخته شده و در نقطه شروع ایده فیلم میتواند برای مخاطب جذابیت تماشا داشته باشد. پرونده حاضر درباره این فیلم و نظراتی است که پیرامون آن در تحریریه «وطن امروز» شکل گرفت. *** «پلتفرم» اثری موفق در بیان نمادین یک مسأله است آزادی آدمهای مجبور! رضا کردلو*: «کدوم خری اینجا کتاب میاره؟» این جمله که بخشی از دیالوگ گورنگ با یکی از زندانیان «حفره» است، بیشتر از همه دیالوگهای استعارهای «پلتفرم» را در نظرم برجسته کرد. در ادامه «جوکر» و «انگل» و دیگر فیلمهایی که مسألهشان «طبقه» و «نظام طبقاتی» است، پلتفرم هم نتیجهگیری تازهای ندارد. نظم سرمایهداری، نظام انحصاری تولید و مسخ انسانیت به خاطر قرار گرفتن در این پلتفرم، چیزی است که در پلتفرم هم مانند دیگر فیلمهای یادشده میبینیم. در سینمایی که به این مسائل میپردازد اما بیش از توصیف، نتیجهگیری مهم است. به نظرم برآیند نهایی پلتفرم هم همانی است که در جوکر و البته انگل میبینیم. پایین و بالا رفتنهای نمادین در پلتفرم، تفاوت زندگی در خانه مجلل بالای شهر و زیرزمینی محقر در پایین شهر است. اینکه یک علاقهمند به «دن کیشوت» (که اتفاقا در شمایل هم بیشباهت به دن کیشوتهایی که در سینما تصویر شدهاند، نیست) به دنبال اصلاحات بلندپروازانه است، یعنی مخاطب همان ابتدا بدون کنجکاوی باید متوجه شود که اصلاحاتی در کار نخواهد بود (آنچنان که میدانیم دنکیشوت در داستان سروانتس پهلوانی خیالی و بیدستوپاست که به دنبال نجات مردم از ظلمی است که به آنان میرود). گورنگ با خود «کتاب» آورده است. آدمهای حفره به انتخاب او به دیده تمسخر مینگرند. چرا؟ چون «هیچ خری اینجا کتاب نمیاره»؛ کارکرد کتاب در حفره به مثابه کارکرد اندیشه در نظام طبقاتی است. اندیشمندان و فلاسفه در این نظام جز لفاظیهای توجیهگرایانه کاری از پیش نمیبرند و در نهایت قصهگوهای خوبی هستند. درخواستهای مکرر پیرمرد از گورنگ برای اینکه برایش داستان بخواند، شخصیتی بیکارکرد از او و کتاب تصویر میکند. لفاظیهای اخیر فوکویاما در نقد سرمایهداری و ارائه تصویر جدیدی از لیبرال- دموکراسی و ترسیم آیندهای جدید، او را بسیار شبیه گورنگ کرده است. دن کیشوت قصه پلتفرم به دنبال یک سانچو است تا قهرمان بازیاش را شروع کند. اما لطیفه تلخ نظام طبقاتی این است که حتی برای نجات خلق باید خلق دیگری را کشت و این یعنی تلاش برای تحقق عدالت با ابزار ظلم. سیاهپوست مذهبی در واکنش به تصمیم گورنگ برای مطلع کردن حاکمیت این نظام طبقاتی از این ظلم، به او میگوید: «کدام دستگاه؟ حفره که دستگاه نداره!» و چقدر این تعبیر حفره درست است. حفره دستگاه ندارد و اصلاحاتی در کار نیست، چرا که شخصیت مسخ شده زندانیان و حتی قهرمان بلندپرواز قصه در همان تلاش نصفه و نیمهای که برای تحقق عدالت توزیع میکند، آنقدر درگیر مسأله توزیعاند که «انحصار تولید» مسألهشان نیست. اینکه غذا فقط از یک دریچه پایین میآید وضعیت نمادین نظام تولیدی در جهان است. اخبار مکرری در این رابطه میشنویم (یا بارها شنیدهایم) که «80 درصد ثروت جهان در اختیار 50 خانواده است»، «100 نفر بر همه ثروت دنیا تسلط دارند» و... .
حتما درباره پلتفرم بسیار بیشتر از اینها میتوان نوشت، چرا که این فیلم یکی از آثار سینمایی موفق در بیان نمادین یک مسأله است. نژادپرستی، مذهب، چالش اخلاق و عدالت و... مسائلی هستند که در پلتفرم به صورت نمادین توصیف شدهاند. از این رو خیلی بیشتر از اینها میشود دربارهاش نوشت.
*روزنامهنگار
***
چرا The Platform فیلمی عمیق و در عین حال عقیم است؟
جنگ بقـا صادق فرامرزی*: یک جمع باید چگونه زیست کنند تا به مقام «زیست عادلانه» نائل آیند؟ این پرسش کوتاه را میتوان از جهات مختلفی مهمترین پرسش فلسفه سیاسی در طول تاریخ اندیشه دانست؛ پرسشی که قدمت آن به اندیشه فلاسفه یونان رسیده و از قرن هجدهم میلادی و با بسط اقتصاد صنعتی مدرن تبدیل به مهمترین چالش سیاسی قرن نوزدهم و بیستم میلادی شد؛ در این میان اندیشمندان چپ با اصالت دادن به «برابری»، جلوداران اندیشههای جمعمحور شده و ثمره عدالت را در برچیده شدن مکانیسمهای نابرابری از جمله مالکیت یافتند و اندیشمندان راست نیز با اصالت دادن به «آزادی فردی»، شکلگیری نظامی مبتنی بر برابری را خلاف عدالت و نافی تفاوت در استعدادها، تلاش و خلاقیت افراد جامعه دانستند. در چنین فضایی «جان رالز» را میتوان مشهورترین فیلسوف راست به شمار آورد که در میانه قرن بیستم سعی خود را معطوف به ارائه نظام ارزشی معطوف به عدالت و برابری در عین به رسمیت شناختن نابرابریها کرد و در اثر مشهور خود «عدالت به مثابه انصاف» به دنبال پاسخگویی به این سوال رفت که چگونه جامعهای هم میتواند طعم شیرین عدالت را بچشد و هم در راستای چشیدن این طعم، به تجربه نظامهای سیاسی و اقتصادی چپ که اهتمام خود را بر سرکوب فرد و مقادیر کسب شده از سوی او گذاشتهاند، دچار نشود. شرح تفصیلی ایده رالز مبحثی جدا از این نوشتار را میطلبد اما رالز جامعه نابرابری را عادلانه میشمارد که در وضعیت آغازین خود مورد تایید تمام افراد بدون آگاهی از موقعیت طبقاتی خودشان است. رالز وضعیت آغازینی را متصور میشود که افراد به عنوان واحدهای بالقوه زیست در جهان، بدون آگاهی از اینکه قرار است در قالب چه جنسیت، قومیت و طبقهای به دنیا پرتاب شوند، به اصولی مشترک برای زیست جمعی میرسند. آنها با تبعیضهای بنیادینی همچون وجود بردهداری مخالفت میکنند، چون این احتمال را میدهند که خود به عنوان قربانی نظام تبعیضها پا به جهان بگذارند. قرارداد اجتماعی رالزی نظامی عادلانه را ترسیم میکند و تنها ابزار اجماع بر این زیست عادلانه ناآگاهی افراد نسبت به موقعیتی است که در جهان پیدا خواهند کرد. در چنین فضایی واحدهای انسانی به این اشتراک نظر نائل میآیند که به جهانی پرتاب شوند که فارغ از جنسیت، قومیت و طبقهشان واجد حقوق اولیهای که ذات انسان بودن آن را ایجاب میکند باشند. در چنین جامعهای وجود طبقات مختلف اجتماعی و نابرابریهایی که برخاسته از استعداد و تلاش فردی افراد مختلف است، همگی در نهایت به نفع جمع و بهطور اخص پایینترین طبقات اجتماعی انباشت میشود.
ایده ابتدایی فیلم The Platform را میتوان خوانشی تصویری از نظریه جان رالز و تقلای بشری برای دست یافتن به زیست جمعی عادلانه دانست؛ افرادی که در آغاز هر ماه بدون هیچگونه اطلاع و اختیاری در یکی از طبقات قرار میگیرند و در مرزی میان برخورداری متنعمانه از غذای واحد (طبقات بالا)، برخورداری در حد ادامه حیات (طبقات میانی) و رسیدن به مسأله بقا و حذف دیگری برای زنده ماندن خود (طبقات پایین)، باید به قراردادی جمعی برای صیانت از حق زنده ماندن خود دست یابند. در جامعه فرضی The Platform نیز همانند وضعیت آغازینی که رالز به آن اشاره دارد، تنها ابزاری که میتواند افراد را به اجماعی پیرامون چگونگی بهرهمندی عادلانه و کنترل نیاز نامحدود در میان مزایای محدود برساند، ناآگاهی آنان نسبت به موقعیت و طبقهای است که ماه آینده بدون اختیار و انتخاب خود به آن پرتاب میشوند. در چنین موقعیتی همواره افراد طبقه بالا با حیف و میل کردن غذای مشترک و اصالت دادن به غریزه طمع و زیادهخواهی خود باعث اتلاف انسانی طبقات میانی و پایین زندان خود میشوند. آنها در حالی «موقعیت اکنونی» را مشروعیتی برای مصرف بیش از نیاز خود مطرح میکنند و از لزوم تقویت فردی در شرایطی که ممکن است ماه آینده به طبقهای زیرین پرتاب شوند سخن میگویند که نسبت به «موقعیت مطلوب» در صورتی که زیست جمعی عادلانه شکل بگیرد، جاهل هستند. در چنین فضایی چالش میان 2 شخصیت محوری داستان برای چگونگی ایجاد این قرارداد اجتماعی تبدیل به چرخ دنده اصلی داستان میشود. در یکسو زنی «اقناع» را بهعنوان ابزار این قرارداد انتخاب کرده و شخصیت مقابل او با پیش کشیدن «اجبار» سعی میکند این قرارداد را آمرانه ایجاد کند. در این نقطه از فیلم میتوان شاهد عبور از ایده اولیه رالز بهعنوان متفکری لیبرال به سمت کنشهای انقلابی چپ بود، به گونهای که طبقه متوسط زندان که از تغییر دادن مسیر طبقات بالا ناامید است، سعی خود را معطوف به آگاهیبخشی قهرآمیز طبقات پایین برای رسیدن به حیاتی عادلانهتر میکند.
The Platform فیلمی عمیق و در عین حال عقیم است؛ تصویرسازی مفاهیم انتزاعی طبقه، تضاد منافع، جا انداختن این گزاره که سعادت فردی همه افراد میتواند در گرو سعادت جمعی آنها باشد و ملموس کردن ایدههای رهاییبخش عدالتطلبانه از جمله مواردی است که این فیلم را تبدیل به اثری عمیق در ژانر فلسفی کرده است. اما نمیتوان چشم بر عقیم بودن این فیلم نیز بست؛ The Platform صورت مسألهای که وجودش محل تردید نیست را تصویر میکند اما در نقطهای که تضادها شکل میگیرد و نظرات متفاوت برای رسیدن به این زیست عادلانه ظهور میکند، خود را در ابهامی خودساخته با مسأله ارسال نشانهای به طبقه صفر غرق میکند.
روایت فیلم مخاطب را با فرضی رالزی وارد داستان میکند، بعد نسخهای چپ و رادیکال صادر میکند اما خود نیز در تردید نسبت به عملی بودن این نسخه با علامت سوال مواجه میشود. به عبارت دیگر درست در نقطهای که روایت فیلم به اقناع طبقات پایین در زمینه تغییر فضای بنیادین اجتماعی(کاپیتالیسم) برای بقای همگانی میرسد، خود در تعریف جایگزینی که متضمن این بقا باشد به بنبست رسیده و سیر روایی خود را مبنای ارسال نشانهای به طبقه صفر ادامه میدهد.
زندان در ادبیات اجتماعی نماد تلاش قهرآمیز قدرت مرکزی دولت برای «جامعهپذیری» افراد نابهنجار است، آیا ارسال نشانهای به این نهاد مرکزی میتواند رمز نجات انسانهای نابهنجار از زیست ناعادلانهشان باشد؟ اگر چنین است ارسال این نشانه در شرایطی که طبقات بالایی زندان بهعنوان صاحبان منابع کمیاب (قدرت، ثروت و...) به رویه سابق خود زیست میکنند، چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟ مجموعه سوالاتی از این دست را میتوان مهمترین ادله برای عقیم بودن فیلم از ارائه راهکاری در زمینه تغییر نظم موجود و قناعت کردن به طرح صورت مسأله اولیه دانست.
* روزنامهنگار
*** وقتی از نقد سرمایهداری به شماتت فرودستان میرسد قصه تازه، پیام تکراری! احسان سالمی*: شاید هیچ فیلمی در تاریخ سینما به اندازه «پلتفرم» در نمایش عریان مفهوم «فاصله طبقاتی» موفق ظاهر نشده باشد. اینجا همه چیز واضح و آشکار به مخاطب گفته میشود؛ طبقاتی وجود دارد که آدمهای حاضر در آن هر روز مجبورند از تک فرصت غذا خوردن و زنده ماندن، به هر شکل ممکن استفاده کنند. در این جنگل طبقاتی برای زنده ماندن راهی جز خوردن تهمانده غذای دیگران نیست که اگر ناشکری کنی، ممکن است روزی همین تهمانده هم نصیبت نشود (اشاره فیلم به حضور افرادی در طبقات پایین حفره). این بار انسانی که مجبور بود همچون کفتار منتظر خوردن تهمانده غذای طبقات بالایی به مثابه حیوان نیرومندتر باشد، باید همچون درندگان وحشی برای زنده ماندن به همنوعخواری روی بیاورد!
هر چند «پلتفرم» برخلاف بسیاری از آثار معروف چند وقت اخیر که به مسأله شکاف طبقاتی میپرداختند، در نهایت به سراغ ارائه راهحل هم میرود و کودکان را به عنوان نسلی که آینده بشر را میسازند، به عنوان راهحل برای تغییر این ساختار معرفی میکند اما باز هم فیلم شرط تغییر این ساختار را نه قیام علیه آن، بلکه فرستادن پیامی برای سازندگان و گردانندگان آن میداند. اگر آشپزهایی را که در طبقه صفر این زندان فعالیت میکنند و هر روز غذاهایی را برای طبقات پایین آماده میکنند به مثابه قدرتهای جهانی ببینیم، فیلم در خروجی نهایی خود راهحلی جز فرستادن پیام برای این قدرتها و کمک خواستن از آنها نمیبیند. از این نظر فیلم در نهایت با وجود همه پیچیدهنمایی و استعارههای مکرر موجود در آن، اثری در همان پازل آثاری چون «انگل» و «جوکر» است که با وجود به نمایش کشیدن رنج طبقه فرودست و حقارتی که هر روز از طبقه بالادست میبیند (صحنه ادرار کردن تریماگاسی روی غذای طبقات پایین را به خاطر بیاورید)، باز هم راه نجات را تعامل مسالمتآمیز با بالاترین طبقه (به مثابه راس نظام سرمایهداری) و فرستادن پیام از پایینترین طبقه (که در فیلم جایی پایینتر از طبقه 330 نشان داده شده) به راس ساختار میداند.
جالب اینکه «پلتفرم» دقیقا همچون 2 اثری که به آن اشاره کردیم با وجود انتقاد به طبقات بالایی برای بیتوجهی به حقوق طبقات پایینتر، به نوعی به شماتت فرودستان نیز میپردازد و خصلت حرص و طمع آنها را در نامتوازن شدن چرخه توزیع امکاناتی که از طریق راس ساختار در اختیار همه طبقات قرار گرفته شماتت میکند؛ بیآنکه از این بگوید که اصلا چرا باید راس قدرت به خود اجازه ایجاد چنین ساختار غیرانسانی را داده باشد.
«پلتفرم» البته سعی کرده با چند دیالوگ انتهایی اثر درباره امیدواری شخصیت اصلی قصه برای رسیدن پیام به راس ساختار، مخاطبش را با حالتی امیدوارانه بدرقه کند ولی واقعیت آن است که پس از دیدن فیلم، مخاطب در حالتی بین خوف و رجا قرار دارد و نمیداند آیا راس ساختار این پیام ارسال شده را که ناشی از فشار 2 طبقه روشنفکر (که شخصیت اصلی فیلم نماد آن است) و مذهبی (که شخصیت سیاهپوست نماد آن است) است به عنوان نشانهای برای ایجاد همبستگی میان همه طبقات و لزوم تغییر در ساختار تلقی خواهد کرد یا نه. * روزنامهنگار ***
چماق بالاسر گرگها لازم است!
میکائیل دیانی*: «انسان، گرگ انسان است»، جملهای است که با کمی تغییر در نمایشنامه «آسیناریا» نوشته «پلوتس» آمده و «توماس هابز» فیلسوف مشهور انگلیسی از آن برای بیان دیدگاه خود نسبت به انسان استفاده کرده است. هابز این جمله را در کتاب شهروند (انتشار: ۱۶۴۲ م) آورده است و میگوید: «انسانها بر سر ارضای امیال خود دچار نزاع میشوند و در این نزاع تنها آنکس که قدرت بیشتری دارد پیروز میشود اما با این حال این پیروزی نیز دوام چندانی نخواهد داشت». نسخه هابز برای جامعه، قدرت قاهره و کنترلکنندهای است که هر کس را به سهمش برساند و جلوی نزاع را بگیرد. «گالدر اوروتیا» در این نقطه قرار دارد و پلتفرم را جلو میبرد.
«پلتفرم» اولین فیلم بلند گالدر گازتلو اوروتیا، کارگردان اسپانیایی است؛ فیلمی که از جنبه ایده ساخت و میزانسنی که داستان را در خود شکل میدهد، جذاب است و میتوان از این جنبه آن را در رسته فیلمهای هنر و تجربه قرار داد. پلتفرم جهانی کاملا استعارهای دارد، جهان به مثابه زندان، آن هم زندانی عمودی و با طبقات بسیار که در هر طبقه تنها 2 نفر زیست میکنند. از لحاظ ژانر میتوان آن را در رسته ژانر وحشت گذاشت اما ترس فیلم آنی نیست، بلکه ترس عمیق ادراکی ایجاد میکند که تامل و تفکر ژرفای مضمونی آن ترس را در ضمیر ناخودآگاه مخاطب تثبیت کند.
اوروتیا سعی میکند در طبقات مختلف از این زندان مستعار خود از اقشار و اقوام مختلف جهان عضو داشته باشد تا تاثیر و تاثر این نزاع برای بقا را در جهان به نمایش بگذارد. آنچه باید در نظر داشت این است که پلتفرم هم مانند دیگر فیلمهایی که در این سالها در باب عدالت ساخته میشود، حمله خود را به سمت جامعه میبرد و جامعه را مقصر بدبختیهای خود میداند. ساختار، به اندازه کافی غذا (استعاره از ثروت و امکانات) برای زندان (استعاره از طبقات اجتماعی در جهان) تولید میکند اما قانع نبودن به حق خود و حرص و طمع باعث میشود نزاع بین طبقات شکل بگیرد. اگر طبقات بالا به حق خود قانع باشند، طبقات پایین از بیغذایی به جان هم نمیافتند! انسانهای بالاتر همیشه به انسانهای پایینتر از خود زور میگویند، مدفوع و ادار خود را روی سر افراد پایینتر میریزند، در حالی که نمیتوانند بالادستیهای خود را با مدفوع، ادرار یا پرت کردن شیء حقیر کنند. طبقات پایینتر را چون حیوانات خود میدانند که ته مانده غذای خود را جلوی آنها میاندازند و پاییندستیها باید از این محبت بالادستی متشکر باشند! و در این ساختار برای آنکه توزیع عادلانهای شکل بگیرد، باید در برابر دست درازی به میز غذا قدرت زورمندی وجود داشته باشد. کارگردان سعی میکند در همان دقایق ابتدایی این ساخت طبقاتی را از زبان کاراکترهایش برای مخاطب مشخص کند. «تریماگاسی» پیرمرد به عنوان اولین همطبقه گورنگ (شخصیت اصلی فیلم) به او میگوید مرزبندی خود را با طبقات بالا و پایین مشخص کند. او میتواند افراد طبقه بالا یا پایین خود را ببیند اما نمیتواند با آنها صحبت کند: «با طبقات پایین صحبت نکن، چون جایگاهشان از تو پایینتر است و نباید با آنها ارتباط برقراری کنی». و زمانی که گورنگ به بالا و در واقع افراد طبقه بالا نگاه میکند، تریماگاسی بار دیگر به او گوشزد میکند: «با افراد بالا هم صحبت نکن، چون آنها بالاتر از تو هستند و کاری به کار تو ندارند!» این نوع نگاه دقیقا وضع اجتماعی جهان مدرن است که کسی تمایلی به برقراری ارتباط با دیگری که خارج از طبقه اجتماعی خود باشد، ندارد؛ از آنجا که ارتباط با طبقه آسیبپذیر به معنای لطمه به جایگاه اجتماعیشان تلقی میشود و در آن سو، فاصله از طبقات بالا برای فرار از تحقیر و ترس از مچاله شدن و محدود شدن منابع عاقلانه به نظر میرسد. اما نسخه مواجهه پلتفرم با این وضعیت همان نسخه لوایتان هابز است؛ قدرتی که نشسته بر پلتفرم چماق به دست گیرد و در طبقات مختلف حرکت کند و هر کس را بیش از نیازش به منابع دست درازی کند، با چماق تنبیه کند و عقب بنشاند. این قدرت قاهره را هم از مردم طبقات نمیبیند، بلکه معتقد است باید پیام برای آشپزخانه بالا فرستاده شود. آنهایی که اداره سیستم را در اختیار دارند باید تصمیم بگیرند قدرت قاهره را اعمال کنند و نگهبان منابع و توزیع آن باشند. اما آنچه کارگردان به آن اشاره نمیکند، آن است که این پلتفرم و نزاع بین مردمان محصول همان ساکنان ادارهکننده بالاست که قرار است به پیغام او گوش کنند.
*روزنامهنگار
ارسال به دوستان
تشریح جزئیات جدیدی از پرتاب ماهواره نور توسط فرماندهان هوافضای سپاه
پرتاب نور 2 در دستور کار
*پیام قدردانی فرمانده سپاه به رهبر انقلاب: دنبال تحقق گام دوم انقلاب اسلامی هستیم
گروه سیاسی: سردار حاجیزاده و سردار جعفرآبادی در گفتوگوهای جداگانهای جزئیات جدیدی از پرتاب ماهواره نور را اطلاعرسانی کردند.
به گزارش «وطن امروز»، سردار حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه در گفتوگوی ویژه خبری با اشاره به غافلگیرانه بودن خبر پرتاب این ماهواره به فضا، اظهار داشت: ما میدانستیم دشمنان به دنبال رصد این کار هستند و تلاش کردیم به صورت چراغ خاموش کار را پیش ببریم.
وی با بیان اینکه زمانی که این پرتاب را انجام دادیم از ایستگاههای تهران، زاهدان و چابهار این ماهواره را کنترل کردیم، گفت: پس از ۹۰ دقیقه که این ماهواره یک دور به دور زمین چرخید، سیگنال آن را در شمال غرب کشور دریافت کردیم. بین ۳ تا ۱۰ روز آینده برخی فرمانهای آن صادر خواهد شد و تنظیمات آن کامل و کاربری آن صد درصد میشود.
* تمام مراحل ماهوارهبرها را سوخت جامد خواهیم کرد
فرمانده نیروی هوافضای سپاه با بیان اینکه سمتگیری ما به سمت استفاده از ماهوارهبرهای سوخت جامد است و تمام مراحل را سوخت جامد خواهیم کرد، گفت: در همین مورد اخیر موتور مرحله اول سوخت مایع بود برای اینکه میخواستیم ارزان شود. الان که کار ما تثبیت شده است، موتور مرحله اول را هم سوخت جامد خواهیم کرد. ما این پرتاب را با یک سکوی پرتاب متحرک انجام دادیم که معنای آن این است که نیازی به پایگاه ثابت پرتاب نداریم و همه اینها باعث ارزانسازی میشود.
وی ادامه داد: امروز لبه تکنولوژی دنیا در حوزه ماهوارهبرها همین ماهوارهبرهای سوخت جامد است.
درباره سوخت جامد باید این نکته را یادآور شد که وقتی موشکی به این نوع سوخت مجهز میشود چند قابلیت ویژه نسبت به سوخت مایع پیدا میکند، یکی اینکه سرعت آن به طرز چشمگیری افزایش مییابد، دوم اینکه پایداری بیشتری در طول پرواز پیدا میکند که باعث دقت در هدفگیری میشود و سوم اینکه موشکهای با سوخت جامد را میتوان برای چند سال در انبار نگه داشت اما موشکهای سوخت مایع این قابلیت را ندارند و بعد از یک زمان مشخص باید سوخت آنها تعویض شود.
* اولین مأموریت ماهواره «نور» شناسایی است
سردار جعفرآبادی، فرمانده فضایی نیروی هوافضای سپاه نیز با حضور در بخش خبری صداوسیما از برنامه سپاه برای پرتاب ماهواره نور2 در آینده خبر داد.
وی همچنین با بیان اینکه «اولین ماموریت این ماهواره شناسایی است»، اظهار داشت: تاکنون ماهواره حدود ۱۰ دور به دور کره زمین چرخیده و سیگنالهای آن 10 بار توسط ایستگاههای زمینی دریافت شده است.
وی افزود: ماهواره نور بخشی از یک پازلی بود که در این پازل قرار است عملیاتهای شناسایی، پشتیبانی راهبردی در عملیاتهای شناسایی، ارتباطی و ناوبری انجام شود.
وی خاطرنشان کرد: سنسورهای ماموریتی ماهواره را طی یک هفته تا 10 روز آینده راهاندازی خواهیم کرد.
******
پیام قدردانی فرمانده سپاه به رهبر انقلاب: دنبال تحقق گام دوم انقلاب اسلامی هستیم
سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیامی از ابراز لطف و پیام روحیهبخش و محبتآمیز رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرماندهی کل قوا امام خامنهای مدظلهالعالی به آحاد فرماندهان، مسؤولان و پاسداران حریم ولایت قدردانی کرد. در بخشی از این پیام آمده است:
به استحضار میرسانم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تدبیر و فرمان «باید قوی شویم» را که ترجمان «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه» است را دریافت نموده و با ایمان به وعدههای الهی، در مسیر تاسیس تمدن نوین اسلامی، لحظهای غفلت و سستی به خود راه نداده و با تولید مداوم قدرت و اقتدار، به دنبال تحقق گام دوم انقلاب اسلامی است و اخراج و ازاله آمریکای تروریست از منطقه و افول هیمنه پوشالی آن، ابتدای کار و راه مظلومان و مستضعفان جهان میباشد. ما پیشمرگان مردم بزرگوار و نجیب ایران و نیز پاسدار انقلابشان، مفتخریم که برای سربلندی ملت مظلوم و مقاوم خود، آنچه در توان و اختیار داشته را به کار بستهایم تا انشاءالله آنان را برای رسیدن به آرزوهای بزرگشان از جمله فروپاشی نظام سلطه و استقرار عدالت و معنویت در جهان کمک کنیم.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ تبعات سیاسیکاری دولت در سیاستگذاری ارزی برای اقتصاد کشور
کرکره پایین صرافی تدبیر
حمید کمار*: گزارش دیوان محاسبات از سرنوشت ارز 4200 تومانی گوشهای از مدیریت خسارتبار دولت در موضوع ذخایر ارزی کشور را نشان داد. بیاعتنایی دولت به حل مسائل درونی اقتصاد کشور و گره زدن همه مسائل به مذاکره با غرب، اقتصاد کشور را در برابر تکانههای اقتصادی آسیبپذیر کرد. اقدام دولت در سیاسی کردن مسأله نرخ ارز و بیاعتنایی به بخش حقیقی اقتصاد باعث اتلاف ذخایر ارزی کشور برای حفظ مصنوعی قیمت ارز در راستای اهداف انتخاباتی دولت شد؛ اقدامی که نتایج خسارتبار آن پس از انتخابات سال 96 به شکل جهش نرخ ارز و رشد افسارگسیخته تورم برای مردم ملموس شد.
سایه گزارش دیوان محاسبات درباره سرنوشت ارز 4200 تومانی همچنان بر سر دولت سنگینی میکند. تصمیم دولت در فروردین 97 برای نرخگذاری دستوری ارز از بسیاری جهات خاصترین اقدام دولت تدبیر است؛ تدبیری که هیچ یک از اعضای دولت تدبیر تا امروز مسؤولیت آن را بر عهده نگرفتهاند. با این حال گزارش دیوان محاسبات از تفریغ بودجه سال 97 تقریبا همه مقامات دولت از جمله شخص رئیسجمهور را به واکنش واداشت. طبق این گزارش، تا تاریخ 12 آذر 98 مبلغ 8/4 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی که دولت برای واردات به واردکنندگان داده بود، صرف هیچ وارداتی نشده است. گزارش درباره سرانجام ارز 4200 تومانی دولت اما با واکنش تند حسن روحانی مواجه شد.
اولین واکنش روحانی به گزارش دیوان محاسبات از سرنوشت ارز 4200 تومانی به جلسه 27 فروردین هیأت دولت بازمیگردد. روحانی در این جلسه با اشاره به گزارش دیوان محاسبات مبنی بر وارد نشدن هیچ کالایی در ازای تخصیص 8/4 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی گفت: یک بخشی را شنیدم درباره ارز، آن بخشی که من شنیدم، آن بخش صددرصد غلط بود. آن بخشی که من شنیدم، کاملاً بیاطلاعی محض از مقررات و قوانین کشور است. این خیلی برای ما بد است که یک دستگاه نظارتی حرفی بزند و آن حرف منطبق نباشد.
تندی واکنش روحانی نسبت به گزارش یک نهاد نظارتی رسمی کشور از سرنوشت سیاست ارزی دولت نشان داد اجرای سیاست سرکوب ارزی به دستور روحانی آغاز شده و به اصرار او ادامه یافته است، چرا که در غیر این صورت، چندین گزارش نهادهای رسمی از مرکز پژوهشهای مجلس گرفته تا دیوان محاسبات برای تجدیدنظر رئیس دولت در سیاست ارزی کافی بود. بیاعتنایی دولت به این گزارشها نشان میدهد مقاومت در برابر اصلاح سیاستهای ارزی کشور در بالاترین سطح دولت یعنی رئیسجمهور وجود دارد. از همین رو است که هر انتقادی از سیاست ارزی دولت با واکنش شخص رئیسجمهور مواجه میشود.
* میلیاردها دلار هزینه سرکوب ارزی دولت تدبیر
یک بررسی ساده نشان میدهد تصمیم حسن روحانی برای اجرای سیاست سرکوب ارزی تاکنون دهها میلیارد دلار هزینه برای کشور تحمیل کرده است. حسن روحانی در تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری سال 92 با کلیدواژه «حفظ ارزش پول ملی» موضوع نرخ ارز را سیاسی و به نوعی سیگنال «سرکوب ارزی» را به جامعه ارسال کرد. همین مسأله در انتخابات سال 96 هم تکرار شد. بر همین مبنا سیاست ارزی دولت هم تنظیم شد تا جایی که در سال 96 حدود 18 میلیارد دلار ارز برای پایین نگه داشتن قیمت ارز مصرف شد. در مرحله بعد فروردینماه 97 دولت تصمیم گرفت نرخ ارز را به صورت دستوری کنترل کند. به همین خاطر قیمت هر دلار آمریکا را برابر با 4200 تومان تعیین و اعلام کرد از این پس برای هر نوع واردات، دلار 4200 تومانی اختصاص داده میشود. فعالان اقتصادی که میدانستند قیمت واقعی ارز بیش از این مقدار است، برای دریافت ارز از دولت صف کشیدند. طبق اعلام مسؤولان دولتی، ثبتسفارش در حد فاصل فروردین 97 تا آذرماه 97 نسبت به مدت مشابه سال 96 چندینبرابر شد. شدت گرفتن خروج ارز از کشور به دلیل سیاست ارزی غلط دولت در حالی اتفاق افتاد که همزمان آمریکا تصمیم به تحریم ایران و محدود کردن درآمد ارزی ایران گرفت. همزمانی این دو اتفاق باعث جهش نرخ ارز در سال 97 شد.
جهش نرخ ارز در سال 97 و شکست سیاست سرکوب ارزی روحانی در کنار تحریمهای آمریکا و محدود شدن ورود منابع ارزی باعث تجدیدنظر روحانی در سیاست ارزی خود نشد. از همین رو دولت اختصاص 14 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی را برای سال 98 هم ادامه داد، البته با این تفاوت که به دلیل تنگنای ارزی، دولت تصمیم گرفت ارز 4200 تومانی را فقط برای واردات کالاهای اساسی اختصاص دهد.
در میانه سال 98 و به دلیل محدودیت ذخایر ارزی، دولت اقدام به حذف سهمیه ارز 4200 تومانی برای برخی کالاها همچون گوشت و حبوبات کرد. سختتر شدن محاصره اقتصادی و افت فروش نفت ایران در سال 98 باعث شد کشور بیش از پیش درگیر مسأله تامین ارز واردات شود. با این حال این شرایط هم باعث اصلاح سیاست ارزی دولت و پایان دادن به توزیع رانت ارزی نشد.
دولت لایحه بودجه سال 99 را هم در حالی به مجلس تقدیم کرد که به میزان 5/10 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی برای واردات کالاهای اساسی در نظر گرفت؛ تصمیمی که در نهایت با موافقت مجلس همراه و به قانون تبدیل شد. تصویب اختصاص 5/10 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی برای واردات کالاهای اساسی در سال 99 در حالی بود که منابع ارزی کشور در سال جاری به دلیل کاهش صادرات نفت و همچنین افت شدید قیمت نفت به دلیل شیوع کرونا بشدت کمتر از رقم مصوب در قانون بودجه سال 99 است.
گزارش تفریغ بودجه البته تنها گوشهای از خسارتهای سیاست ارزی حسن روحانی را نشان داد. هنوز مشخص نیست این روش دولت برای مدیریت منابع ارزی دقیقا چه میزان از ذخایر ارزی کشور را از بین برده است. با این حال جمع ارقامی که تاکنون ذکر شد نشان میدهد حسن روحانی دهها میلیارد دلار از منابع ارزی کشور را صرف حفظ مصنوعی ارزش پول ملی کرده است. این میزان از ذخایر ارزی کشور در حالی صرف سرکوب نرخ ارز شد که در نهایت هدف دولت برای ثبات نرخ ارز و تورم تکرقمی محقق نشد و مردم شاهد رشد شدید نرخ ارز و تورم در سالهای 97 و 98 بودند.
* لزوم اصلاح سیاست ارزی
با توجه به ناترازی دخل و خرج ارزی دولت در سال جاری، تسریع در اصلاح سیاست ارزی از جمله مولفههای حیاتی برای نجات ذخایر ارزی کشور است. البته با توجه به اصرار دولت و شخص رئیسجمهور بر ادامه روش کنونی و همچنین همراستایی مجلس با دولت، تغییر در سیاست ارزی کشور تا پایان مجلس کنونی غیرممکن به نظر میرسد. از همین رو مجلس آینده تنها روزنه امید برای اصلاح وضع کنونی کشور به شمار میرود. مجلس یازدهم برای اصلاح مسیر ارزی کشور چند اقدام اساسی پیش روی خود دارد.
کلیت این اقدامات باید به گونهای باشد که نامعادله ارزی کنونی کشور را به نفع درآمدهای ارزی و در جهت کاهش هزینههای ارزی تغییر دهد. توسعه صادرات از جمله مهمترین محورهای لازم برای تقویت جریان ورود ارز به کشور است. فعال شدن دیپلماسی کشور در مسیر بازاریابی برای تولیدات داخلی یکی از لوازم دستیابی به این هدف به شمار میرود. از سوی دیگر هزینههای ارزی کشور باید تا حد امکان محدود شود. در همین راستا حذف واردات کالاهای مشابه داخل، ممنوعیت واردات کالاهای لوکس و محدود کردن واردات اقلام غیرضرور از طریق اعمال تعرفههای بالا از جمله اقدامات لازم برای کاهش خروج ارز از کشور به شمار میرود.
محور دیگر تقویت ورود ارز به کشور، جذب سرمایه خارجی است. متاسفانه دولت فعلی تمام معادلات اقتصادی کشور از جمله موضوع جذب سرمایه خارجی را به مذاکره با غرب گره زد. این در حالی است که دولت طی این سالها تقریبا هیچ اقدام اساسی برای جذاب کردن محیط اقتصادی کشور برای جذب سرمایه خارجی انجام نداده است. اقداماتی نظیر توسعه زیرساختهای ریلی و بنادر و تنظیم لوایح برای تغییر قوانین کشور در راستای تسهیل فعالیتهای اقتصادی از جمله اقداماتی بود که طی 7 سال گذشته از اجرای آنها غفلت شد.
دیگر اقدام لازم برای تقویت ورود ارز به کشور، توسعه صنعت گردشگری است. حسن روحانی در حالی وعده توسعه صنعت گردشگری و ورود ارز به کشور در تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری سال 92 را داد که آمارها از انفعال دولت در این زمینه حکایت دارد. طبق آمارهای سازمان گردشگری، تعداد گردشگران ورودی به کشور از 8/4 میلیون نفر در سال 92 به 8/7 میلیون نفر در سال 97 رسیده که معادل رشد 62 درصدی در طول 5 سال از عمر دولت است. این در حالی است که تعداد گردشگران ورودی به کشور از 2/2 میلیون نفر در سال 86 به 8/4 میلیون نفر در سال 92 رسید که نشاندهنده رشد 120 درصدی است.
اما یکی از مهمترین محورهای اصلاح سیاست ارزی کشور، انعقاد پیمانهای پولی با کشورهای اصلی طرف تجارت با ایران نظیر چین، هند، کرهجنوبی و امارات است. پیمانهای پولی از طریق سازوکاری برای تسویه حساب بدون نیاز به دلار و صرفا به وسیله ارزهای ملی 2 کشور طرف تجارت، نیاز به ارز دلار در تجارت را حذف کرده و از این طریق تجارت کشورها را از خطر تحریم مالی مصون میدارد. با این حال دولت در این زمینه بشدت منفعل عمل کرده به طوری که حتی پس از خروج یکجانبه آمریکا از برجام در اردیبهشت سال 97، دولت هیچ تلاشی برای انعقاد پیمانهای پولی با کشورهای طرف تجارت با ایران نکرده است.
*روزنامهنگار
******
بازسازی صحنه جرم ارزی
محمد نجارصادقی*: بررسی سیاستهای ارزی دولت روحانی نشان میدهد هیچکدام دارای پشتوانه علمی و اقتصادی نبوده و به مرور زمان هر سیاست، سیاست قبلی خود را به بدترین شکل ممکن نقض کرده است.
داستان سیاستهای متناقض ارزی دولت به سال 93 بازمیگردد؛ دولت در این سال بساط تعهد ارزی را که در دولت قبل ایجاد شده بود جمع کرد. تدبیریها بر این اعتقاد بودند اساسا احتیاجی به سامانه تعهد ارزی ندارند، زیرا میتوانند با دیپلماسی قوی از پس نارساییهایی ارزی کشور برآیند.
تا سال 96 دولت هیچ مداخله جدیای نه در بازار حواله برای واردات و نه در بازار نقدی نداشت تا اینکه در این سال تصمیم گرفت برای کنترل نرخ ارز اسکناسی در بازار آزاد، مداخلهای بیسابقه را انجام دهد. دولت طی یک سال 18 میلیارد دلار را پای سبزهمیدان و فردوسی ریخت تا در مناظرههای انتخاباتی نماینده دولت بگوید مردم یادتان نیست که نرخ ارز لحظهای تغییر میکرد و در چند لحظه قیمت کالاها دچار تغییر میشد! از بررسی این موضوع که تزریقهای بیمحابا در این مقطع چه بلایی سر ذخایر بانک مرکزی آورد و تا چه میزان دست دلالان و سوداگران را برای مدیریت بازار باز گذاشت میگذریم، چراکه بررسی این خیانت احتیاج به واکاوی بسیار دقیقی دارد.
در نهایت سال 97 دولت سومین اقدام سیاستگذاری ارزی خود را انجام داد. این سیاست هم معطوف به واردات بود و هم بازار نقدی. طبق این سیاست اساسا صرافیها و فروشندگان غیررسمی ارز که سال پیش از آن دولت بازار آنها را به رسمیت شناخته بود و 18 میلیارد دلار هم هزینه برای این به رسمیت شناختن پرداخت کرده بود به کلی تعطیل شد! از سوی دیگر دولت تصمیم گرفت به همه کالاهای وارداتی دلار دولتی بدهد؛ اقدامی که هزینه بسیار داشت اما به نظر میرسید تدبیریها نمیدانستند که اساسا چه اشتباهی انجام میدهند. 4 ماه بعد یعنی تیرماه سال 97 دولت تازه متوجه شد سیاست تکنرخی کردن قیمت ارز باید در بهترین شرایط اقتصادی انجام شود و زمانی که کشور درگیر تحریم است، اساسا سیاست تکنرخی کردن قیمت ارز محکوم به شکست است. در این تاریخ دولت تصمیم گرفت به برخی کالاها ارز دولتی بدهد و به گروهی دیگر تخصیص ندهد. بازار آزاد هم بار دیگر کار خود را شروع کرد و بار دیگر دولت بازار نقدی را به رسمیت شناخت، البته این رسمیت تا حدی بود که دولت اعلام کرد بانکها هم میتوانند وارد این روند شوند. این پایان تناقضات سیاستگذاری ارزی دولت نبود و دیری نپایید که سامانه تعهد ارزی هم توسط دولت دوباره راهاندازی شد.
تلخترین قسمت این فاجعه ارزی یا کاریکاتور سیاستی، آنجاست که مسببان آن نمیخواهند به اشتباهی که انجام دادهاند معترف باشند یا حداقل آن را پایان دهند.
اخیرا اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور، 2 سال پس از شکست تمامقد سیاست ارز 4200 تومانی در سال 97 بار دیگر از این اقدام دفاع کرده و گفته است: «در دوران ۴۰ ساله جمهوری اسلامی ایران بیش از ۸۰ درصد این مدت یعنی بیش از ۳۲ سال نرخ ارز تثبیتی بوده است. وقتی دولت تدبیر و امید آغاز بهکار کرد هر سه قیمت برای ارز در کشور وجود داشت که دولت در یک ماهه نخست ارز مبادلهای و مرجع را یکسان و پس از آن تلاش کرد فاصله قیمت ارز آزاد با ارز دولتی را به هم نزدیک کند».
وی افزوده است: «در این مقطع مسائلی پیش آمد که فعلاً نمیتوان آن را بازگو کرد. ما اوایل سال ۹۷ برای برخی کالاها قیمت ارز را از ۳۸۰۰ تومان به ۴۲۰۰ تومان تبدیل کردیم و در بازار آزاد قیمت ارز ۶۰۰۰ تومان بود که البته برخی تصور میکنند دولت قیمت ارز را از ۶۰۰۰ تومان به ۴۲۰۰ تومان تبدیل کرده است». مطمئنا آقای معاون اول فراموش کرده 21 فروردین سال 97 دستور داد «خرید و فروش هر ارزی غیر از 4200 تومان از فردا مصداق قاچاق است». فراموش کرده است در چند هفته تمام فروشندگان رسمی و غیررسمی ارز نقدی دستگیر شدند.
این یعنی سیاست اتخاذ شده تنها برای کالاهای وارداتی و ایضا کالاهای اساسی نبوده، بلکه یک دستور برای تمام اقدامات وابسته به ارز بوده است. از سوی دیگر تعهد ارزی در سال 90 اجرا شده بود و تدبیریها آن را در سال 93 منسوخ کردند. تمام این موضوعات به کنار، دولت در سال 97 ابتدا ارز را تکنرخی کرد، چند صباحی نگذشته بود که خودش سیاست قبلی را نقض کرد و در کنار ارز 4200 تومانی به برخی کالاها اساسا ارزی نداد و آنها را راهی سامانه نیما کرد. یک نرخ هم در این وانفسا در بازار آزاد به وجود آمد که دوباره دولت برای کنترل آن ارز سنا را به وجود آورد. این یعنی اساسا دولت 4 نرخ برای ارز به وجود آورد که هر کدام جای خود رانتهای بسیاری داشتند.
شاید تمام موارد مطرح شده نشاندهنده عمق فاجعه نباشد؛ دولت اخیرا قیمت ارز نیمایی را با بازار آزاد یکسان کرده و تصمیم گرفته اساسا به سال 93 بازگردد؛ زمانی که هیچ سیاستی برای بازار آزاد و حوالههای وارداتی نداشته است.
هفته گذشته قیمت ارز در بازار آزاد در کانال 15000 تومان بود و دولت تصمیم گرفته قیمت نیمایی هم به همین نسبت افزایش پیدا کند. سوال اینجاست که اگر قرار بود بازار آزاد نشانگر قیمت ارز نیمایی و دیگر سیاستهای ارزی باشد، این همه قیل و قال در 3 سال گذشته برای چه بود؟
آیا چند صباح دیگر باید منتظر یک تصمیم جدید در این رابطه باشیم یا دولت پذیرفته است کار ارز را به عرضه و تقاضا در بازار آزاد بسپارد؟
با توجه به شیوع کرونا و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، دولت باید تمام تلاش خود را برای حمایت از مردم و ممانعت از افزایش قیمت کالاهای وارداتی انجام دهد. با رسیدن قیمت ارز نیمایی به بازار آزاد یا درست بخواهیم بگوییم حذف قیمت نیمایی، آیا نباید منتظر افزایش قیمت کالاهای وارداتی باشیم؟
* روزنامهنگار
ارسال به دوستان
جدیدترین توصیه پزشکی ترامپ درباره کرونا آمریکا را به هم ریخت
تزریق مواد ضدعفونی!
* ترامپ: راهی وجود دارد که بتوانیم با تزریق مواد ضدعفونیکننده، بدن را تمیز کنیم؟
گروه بینالملل: آمار مبتلایان به کرونا در دنیا تا عصر دیروز به 2,745,571 نفر رسید و تعداد تلفات در سراسر جهان هم 191,792 نفر شد. در بین کشورهای دنیا آمریکا با 886,709 مبتلا و گذشتن از مرز 50 هزار فوتی همچنان پیشتاز است و بعد از این کشور کشورهای اروپایی اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلیس رتبههای دوم تا ششم جدول مبتلایان و تلفات کرونا را در اختیار دارند.
مدیریت ضعیف ترامپ در موضوع کرونا سبب شده سوءمدیریت رهبران کشورهای اروپایی و اوضاع این کشورها در کرونا در حاشیه قرار بگیرد و کمتر کسی به اروپا توجه داشته باشد.
مهمترین اتفاقی که این روزها اروپاییها با آن دست بهگریبانند، از میان رفتن اتحادی است که سالها در همه حوزهها از محیطزیست گرفته تا حوزههای نظامی در بین کشورهای این اتحادیه وجود داشت.
کرونا نهتنها این وضعیت را دچار فروپاشی کرده، بلکه کار را تا آنجا پیش برده که کشورهای این قاره برای به دست آوردن منابع اندک تجهیزات پزشکی اقدام به سرقت محمولههای یکدیگر از جمله ماسک و... کردهاند.
حالا در قاره سبز تهدید اقتصادی کرونا همچون آمریکا گریبانگیر رهبران اروپایی شده است و در سایه درگیریهای این 2 ماه بر سر تصاحب منابع محدود تجهیزاتی، امکان رسیدن به راهحل جامعی برای غول چراغ بیکاری که در راه است، عملا به ماموریتی غیرممکن تبدیل شده است.
دیروز شبکه تلویزیونی یورونیوز به نقل از شرکت مشاوره مک کینزی اعلام کرد رکود اقتصادی شدید به دلیل شیوع ویروس جدید کرونا یکچهارم مشاغل در کشورهای اروپایی را تهدید میکند. بر اساس نتیجه تحقیق این شرکت آمریکایی 60 میلیون شغل در اروپا به دلیل اجرای قرنطینه سراسری و تبعات اقتصادی آن ممکن است حذف شود. کاهش درآمد و حذف امکان اضافهکاری از جمله دیگر تبعات رکود اقتصادی است که به همراه احتمال اخراج گسترده، کارگران و کارمندان در اروپا را تهدید میکند.
بنا به این گزارش 2 سناریوی احتمالی پیش روی فعالیتهای اقتصادی در اتحادیه اروپایی است؛ یکی بازگشت به حالت تقریبا عادی پیش از تابستان و دیگری، ادامه اخلال در فعالیتهای اقتصادی پس از پایان فصل بهار. نتیجه تحقیق نشان میدهد در هر دو حالت نرخ بیکاری افزایش پیدا خواهد کرد. با این حال تبعات رکود اقتصادی در دومین حالت (ادامه اخلال در فعالیتهای اقتصادی در تابستان) میتواند بسیار جدیتر باشد. کارشناسان شرکت مک کینزی بر این باورند بخشهای هتلداری و رستوران، تفریح و هنرهای نمایشی و فروشگاههای بزرگ و کوچک بیشترین آسیب را از رکود اقتصادی خواهند دید. این در حالی است که آینده شغلی جوانان مانند بحران اقتصادی سال 2008 بیش از دیگران در خطر است.
* لوفتهانزا محتاج دولت شد
مهمترین شاهد وخامت اوضاع اقتصادی پساکرونایی اروپا اوضاع غول صنعت هوایی اروپا و آلمان یعنی لوفتهانزاست که در روزگاری نه چندان دور، نماد ثروت و تمدن ظاهری اروپاییها محسوب میشد.
شبکه تلویزیونی دویچهوله آلمان دیروز گزارش داد لوفتهانزا به عنوان بزرگترین شرکت هواپیمای اروپا در سایه بحران کرونا از کاهش یک میلیارد دلاری درآمد خود در 3 ماهه ابتدایی سال جاری میلادی خبر داده است. به گزارش این شبکه، شرکت هواپیمایی لوفتهانزا دیگر انتظار ندارد بتواند به اندازه کافی در بازار سرمایه خود را تامین کند و به کمکهای دولتی نیاز دارد.
بحران کرونا تقریبا همه حملونقلها و جابهجاییهای هوایی را به حال تعلیق درآورده است و شرکتهای هواپیمایی دچار خسارتهای میلیاردی شدهاند. حالا شرکت هواپیمایی لوفتهانزا هم از خسارت میلیاردی در 3 ماه ابتدایی سال جاری میلادی خبر داده است. مدیریت این شرکت بزرگ هواپیمایی در آلمان برای 3 ماه دوم سال جاری میلادی هم خسارتهای بالاتری را در سایه بحران کرونا انتظار دارد.
در بیانیهای، گروه هواپیمایی لوفتهانزا اعلام کرده انتظار نمیرود صنعت هواپیمایی بتواند به سرعت خود را بازسازی کند و به دوران پیش از کرونا بازگردد.
* توافق نیمبند رهبران اروپایی برای پساکرونا
اگرچه رهبران اروپایی تلاش کردهاند نشست پنجشنبه خود را در راستای وفاق و همدلی میان اعضا توصیف کنند اما چارلز میشل، رئیس شورای اروپا تنها یک روز قبل از این نشست در گوشهای از سخنان خود درباره دستور کار این نشست، اصلاحات فوری در اتحادیه اروپایی را ضروری ارزیابی کرد. این مقام اروپایی همچنین تاکید کرد اتحادیه اروپایی باید در قواعد و روشهای کاری خود تجدید نظر کرده و به صورت کارآمدتر و موثرتر عمل کند و ارزشهای مشترک را مد نظر داشته باشد.
در حالی که دولتهای اروپایی همچنان در کنترل کرونا ناتوان عمل کردهاند و چشماندازی برای پایان سوءمدیریت کرونایی اروپاییها نمیتوان متصور بود، رهبران اتحادیه اروپایی عصر پنجشنبه در یک ویدئوکنفرانس توافق کردند از کمیسیون اروپا درخواست کنند برنامهای را برای تامین سرمایه مشترک رفع پیامدهای کروناویروس تنظیم کنند. کارشناسان از این توافق به عنوان توافقی نیمبند یاد کردهاند، چرا که دولتهای اروپایی حتی جزئیات این توافق را هم اعلام نکردهاند. با این حال چند عدد و رقم مطرح شده که با توجه به پراکندگی سیاستهای کشورهای اروپایی بعید است بتوانند آن را اجرایی کنند.
پیشبینی میشود سرمایه مورد نیاز برای رفع پیامدهای کرونا در بودجه طولانیمدت بعدی اتحادیه اروپایی برای بازه 2021 تا 2027 مد نظر قرار گیرد.
* مرکل: همچنان در ابتدای اپیدمی کرونا هستیم
آنچه بالاتر از وخامت اوضاع کرونا در اقتصاد اروپا خواندید را کنار این جمله آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان بگذارید که گفت: تازه در مراحل ابتدایی کرونا هستیم. صدراعظم آلمان تاکید کرد آلمان همچنان در ابتدای شیوع کروناست و باید برای مدتی طولانی با آن زندگی کند. وی خاطرنشان کرد: ما در مرحله پایان کرونا نیستیم و هنوز اول راهیم. مرکل ادامه داد: ما کمی زمان به دست آوردیم که از آن برای تقویت سیستم نظارت سلامت در کشور بخوبی استفاده کردیم.
بعد از مرکل، اولاف شولتز، وزیر دارایی آلمان هم در سخنانی تصریح کرد: ما میتوانیم کاملا واضح بگوییم در یک چالش گرفتار شدهایم. اولویت ما این است که سیستم بهداشت و سلامت ما تحت فشار بالایی قرار نگیرد و همزمان باید زندگی اقتصادی و اجتماعی دوباره در پیش گرفته شود. وی با اشاره به همکاری خوب ایالات آلمان برای کاهش تدریجی محدودیتهای ضدکرونایی، در عین حال گفت: خطر هنوز برطرف نشده و هرگونه کاهش محدودیتی تاثیرات خود را خواهد داشت.
* نخستوزیر فنلاند هم خانهنشین شد
یکی از نشانههای ضعف دولتهای اروپایی در مهار کرونا، درگیری مقامات ارشد این اتحادیه در مهار کرونا در محل خدمت خود بوده که موضوعی نمادین در بحث کرونا محسوب میشود. معمولا محل استقرار روسای جمهور و نخستوزیران غربی به واسطه چکهای متعدد و رفتوآمدهای کنترل شده، باید ایمنترین نقاط باشد اما ابتلای نخستوزیر انگلیس و خانوادهاش و به قرنطینه رفتن چند رهبر اروپایی نشان داد این موضوع حتی بین رهبران اروپا جدی است. در تازهترین اتفاق در این باره دیروز اعلام شد نخستوزیر فنلاند به دلیل تماس غیرمستقیم احتمالی با فرد آلوده به ویروس کرونا در قرنطینه خانگی قرار گرفته و موقتا از خانه کار میکند.
* فضاحت اوضاع نیویورک
نیویورک درگیرترین منطقه دنیا با کروناست. دیروز در آمریکا اعلام شد حداقل 9/13 درصد از جمعیت ایالت نیویورک (حدود 7/2 میلیون نفر) به ویروس کرونا مبتلا شدهاند. به گزارش پایگاه خبری هیل، از حدود 3 هزار نفر به صورت تصادفی در فروشگاهها و دیگر اماکن عمومی تست ابتلا به کرونا گرفته شد تا به مقامات این امکان را بدهد برآورد گستردهای درباره میران شیوع کرونا در نیویورک و همچنین میزان مصونیت ایجاد شده به دست آورند.
* اعلام وضعیت اضطراری در تنها پایگاه نظامی آمریکا در آفریقا
ارتش آمریکا به دلیل بحران شیوع ویروس کرونا، در تنها پایگاه نظامی خود در قاره آفریقا که در جیبوتی واقع است، وضعیت اضطراری اعلام کرد. در بیانیه ارتش آمریکا آمده است این اعلام وضعیت، به نوعی اقدام پیشگیرانه است و شامل تمام خدمه نظامی این کشور در جیبوتی از جمله پیمانکاران نیز میشود. بر این اساس وضعیت اضطراری در این پایگاه نظامی که میزبان بیش از ۴ هزار نظامی آمریکایی در جیبوتی است، به آن معناست که در شرایط اضطراری، هر کدام از تاسیسات این پایگاه را به درمانگاههای مقابله با کرونا تبدیل میکنند.
* سخنان تکراری پمپئو
تاکنون رسانههای آمریکایی چند گزارش مفصل درباره اطلاع بموقع مقامات آمریکایی از شیوع کرونا در چین و احتمال تسری آن به آمریکا منتشر کردهاند، با این وجود رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا همچنان علاقهمندند چینیها را متهم به پنهانکاری کنند. در همین ارتباط وزیر خارجه آمریکا روز پنجشنبه مدعی شد چین بموقع شیوع ویروس کرونای جدید را به سازمان جهانی بهداشت گزارش نداد. وی گفت: ما بشدت معتقدیم چین شیوع ویروس کرونای جدید را بموقع به سازمان جهانی بهداشت گزارش نداده است. پمپئو در ادامه اضافه کرد: حتی پس از اینکه چین به سازمان جهانی بهداشت شیوع ویروس کرونا را اطلاع داد، تمام اطلاعاتی را که در اختیار داشت به اشتراک نگذاشت. مارک اسپر، وزیر دفاع آمریکا نیز اخیراً با متهم کردن پکن به پنهانکاری مدعی شد: «حزب کمونیست چین، در زمینه شیوع کرونا شفاف عمل نکرده و آمریکا را گمراه کرده است». سخنگوی وزارت خارجه چین نیز در واکنش به ادعاهای مقامهای آمریکایی گفت: اگر آمریکا گمراه شده است یا اطلاعات کافی در این زمینه دریافت نکرده، پس به چه دلیل در همان اوایل شیوع کرونا مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای آمریکا در تاریخ ۱۵ ژانویه (۲۵ دی ۹۸) درباره کرونا هشدار داد و به چه دلیل آمریکا در تاریخ ۲۵ ژانویه (پنجم بهمنماه) تصریح کرد کنسولگری خود را در ووهان تعطیل میکند و کارکنان خود را خارج کرد؟!
***
[توصیه جنجالی ترامپ برای تزریق موادضدعفونی به بیماران کرونا]
در آمریکا اگرچه اینگونه تصور میشد که دونالد ترامپ بعد از شعلهور شدن زبانههای کرونا توصیههای پزشکی را کنار گذاشته باشد اما پیشنهاد وی برای تزریق مواد ضدعفونیکننده به بیماران کرونایی آنقدر شگفتانگیز بود که شاید روزگاری به عنوان عجیبترین اظهارنظر یک رئیسجمهور ثبت شود. ترامپ در نشست خبری ستاد مقابله با کرونای آمریکا ایده حرارت دادن به بدن با پرتو فرابنفش یا نور بسیار شدید را مطرح کرد و خطاب به هماهنگکننده این ستاد گفت: فکر میکنم این مساله هنوز بررسی نشده اما قرار است آن را آزمایش کنید. وی افزود: فرض کنیم نور را داخل بدن ببرید که میتوان هم از طریق پوست و هم از راههای دیگر این کار را کرد. فکر میکنم گفتید قرار است این را هم آزمایش کنید. خیلی جالب به نظر میرسد. او همچنین گفت: ویروس با مواد ضدعفونیکننده از بین میرود؛ راهی وجود دارد که بتوانیم با تزریق، کاری شبیه به آن را انجام دهیم یا بدن را تمیز کنیم؟ جالب خواهد بود که این را هم بررسی کنید. دونالد ترامپ این پیشنهاد را پس از آن مطرح کرد که «بیل برایان» مدیر بخش علوم و فناوری در وزارت امنیت داخلی گزارشی از یک تحقیقات ارائه کرد که بر اساس آن ویروس کرونا به مدت زیاد در محیط گرم و مرطوب زنده نمیماند. پس از ارائه این گزارش توسط بیل برایان، دونالد ترامپ پیشنهاد داد با تاباندن نور و گرما بر بدن بیماران کرونایى یا تزریق ماده ضدعفونىکننده، آنها را درمان کنند. رئیسجمهور آمریکا مشخص نکرد چه نوع مواد ضدعفونیکنندهای را توصیه میکند. اظهارات ترامپ بلافاصله با واکنش متخصصان مواجه شد. دکتر استفن هان، مدیر سازمان غذا و داروی دولت فدرال آمریکا بلافاصله به حرفهای ترامپ واکنش نشان داد و درخواست کرد مردم چنین کاری نکنند. رئیسجمهور آمریکا چندین بار توصیههای پزشکی از جمله استفاده از هیدروکسی کلروکین برای درمان کرونا کرده است اما مقامات پزشکی درباره استفاده از این شیوه هشدار دادهاند.
چند ساعت بعد از سخنان ترامپ شرکتهای تولیدکننده لیزول و دتول با توجه به تبلیغاتی که در شبکههای اجتماعی انجام شد مبنی بر آنکه مواد ضدعفونیکننده، کرونا را از بین میبرد، هشدار دادند این مواد خطرناک هستند.
ارسال به دوستان
کرونا و رنج اخلاقی غرب
فاطمه صابری: ویروس کرونا در مدت کوتاه حضور خود در میان مردم جهان عملکرد رادیکالی از خود نشان داده است؛ نفت را از طلای سیاه به ماده معمولی تبدیل کرده، آمریکای مدعی ابرقدرتی را در صدر جدول جانباختگان کرونایی جهان قرار داده، به اتحادیه اروپایی هشدار فروپاشی را اعلام کرده و فوکویامای مبهوت لیبرال ـ دموکراسی را به طرح این پرسش واداشته: آیا دیکتاتوریها در مقابله با همهگیری کرونا بهتر عمل کردند یا دموکراسیها؟! اما مهمتر از همه این موارد، کرونا توانسته بحران حیات اخلاقی در غرب را از منازعات نظری میان فیلسوفان اخلاق، به عرصه عمومی و رسانهها بکشاند؛ مصادره ماسکهای متعلق به یک دولت توسط دولت دیگر به سبک دزدان دریایی! حرص مردم برای خرید به طوری که در ظرف مدت کوتاهی، فروشگاهها را تخلیه کنند، فرمانداران ایالتهای آمریکا برای تهیه اقلام بهداشتی علیه یکدیگر رقابت کنند تا همکاری! صف کشیدن افراد برای خرید اسلحه چون احساس خطر میکنند و اولویت سنی قائل شدن برای درمان بیماران کرونایی؛ همگی مصادیقی از فقر اخلاقی و انسانی در غرب است که پیش روی همگان قرار گرفت و نشان داد ظاهرا تلاشها و هشدارهای نظری فیلسوفان اخلاق و صاحبنظران غربی در این چند دهه، خیلی اثرگذاری مطلوبی در حل و فصل چالشهای اخلاقی تمدن منضبط و مادی غربی نداشته است. آنجا که اشتاین مایر، رئیسجمهور آلمان در بیانیه تلویزیونی بیان میکند «ما خواهان جامعهای نیستیم که در ترس و بدگمانی زندگی کند، بلکه ما میتوانیم جامعهای با اعتماد بیشتر، گذشت بیشتر و اطمینان بیشتر باشیم»، نشان میدهد چقدر تفکر انضباطی و شیءوارگی حاکم در غرب، باعث شده است انسانها در رنج حیات اخلاقی و انسانی زندگی کنند.
* تمدن غربی و حفرههای اخلاقی
گور خاچیکیان، پزشک هلندی- ارمنی اورژانس است که در میزگردی در شبکه ۱ هلند، تعریف میکند چطور به مرد ۸۳ سالهای که به کرونا مبتلا بود، مجبور شده بگوید شرایط او جوری است که نیاز به بستری در «آیسییو» دارد اما چون شانس کمی برای زنده ماندن دارد، او را به آنجا منتقل نخواهد کرد. آن پیرمرد میگوید اما من هنوز حالم خوب است و از زندگی لذت میبرم و حتی در یک گروه موسیقی ساز مینوازم. آن پیرمرد دوست داشت زنده بماند؛ پیرمردی که به گفته این پزشک یک عمر زحمت کشیده و با دستهای خودش این کشور را ساخته است. پزشک با تعریف این اتفاق سعی میکند این پیام را به مردم برساند که ای مردم، شروع کنید و از همین حالا در جریان بحران کرونا درباره این مسأله فکر کنید و خودتان را آماده کنید که در زمان تصمیمگیری شوکه نشوید و بتوانید این تصمیم را راحتتر بگیرید و بپذیرید.
نکته مهم و قابل تأمل در این برنامه این است که در غرب، در کمال آرامش و با ابراز همدردی و مهمتر از همه از زبان یک پزشک، این را به مردم اعلام و وانمود میکنند که چاره دیگری ندارند و این تنها راه است برای اینکه، از شرایط پیش آمده توسط کرونا بتوانند عبور کنند؛ این صحبتها در شبکه یک هلند که جزو ثروتمندترین و موفقترین کشورهای اروپاست مطرح میشود و قطعا اگر بخواهند میتوانند شرایط را به شکلی مدیریت کنند که نیاز به گرفتن این تصمیمات سخت نباشد. این گزارش میدانی از پزشک هلندی، نشان داد تمدنی که اساسش صرفا بر موازین مادی استوار است و دولتمردان بر اساس نفع و زیان اولویتبندی میکنند و نه ارزشهای انساندوستانه، دچار حفرههای معنوی و اخلاقی است که کرونا آنها را بیش از پیش نمایان کرد.
رهبر حکیم انقلاب 2 سال پیش در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز قیام 19 دی، بحرانهای انسانی و اخلاقی پیش آمده در جریان گسترش ویروس کرونا در اروپا و آمریکا را پیشبینی کرده بودند. ایشان در این دیدار بیان میکنند: حفرههای معنوی خیلی زود خودش را نشان نمیدهد؛ غرب حرکت صنعتی و علمی را آغاز کرد؛ صاحب ثروت شد؛ دنیا را گرفت، هیاهو کرد؛ اما رخنه معنوی در درون او، مثل موریانه کار خودش را میکند. منتها گاهی بعد از قرنها نشان میدهد و حالا دارد نشان میدهد؛ شما اروپا را نگاه کنید، آمریکا یک جور، اروپا یک جور، کشورهای تابع آنها یک جور. مصادیق عینی این فراز تاریخی رهبر انقلاب، در ماجرای کرونا نمایان شد؛ مسألهای که قبلتر از ماجرای کرونا در ماجرای برجام و تحریمهای غیرقانونی و غیرانسانی علیه ملت ایران، ثابت شد و نیز در جریان به شهادت رساندن سردار پرافتخار جهان اسلام حاجقاسم سلیمانی و یاران همراهش در بغداد. و نشان داد غرب وحشی و روح وحشیگری نهفته در فرهنگ و تاریخ کشورهای اروپایی و آمریکایی در این چند دهه، چگونه دوباره زنده شده است.
* ذهن ایرانی و شناخت صحیح از غرب
السدیر مک اینتایر، فیلسوف اخلاق و از جمله متفکران در دوره معاصر محسوب میشود که دارای رویکردی انتقادی نسبت به پروژه مدرنیته، بویژه به آن شکل عجیب و غریب مدرنیته، به نام لیبرالیسم است. هیچکس نمیتواند چالشی را که آثار مک اینتایر، بویژه کتاب «در پی فضیلت» او درباره بنیانهای اخلاقی مدرنیته و لیبرالیسم طی چند دهه گذشته ایجاد کرد، انکار کند. مک اینتایر در آثار خود این بصیرت را به مخاطب میدهد که ساختارهای اقتصادی و اجتماعی معاصر تهدیدی است برای تحقق اشکال زندگی اخلاقی. او معتقد است ادعای من صرفا این نیست که اخلاق دچار تغییر شده است، بلکه علاوه بر آن و مهمتر از آن، اخلاق تا حد زیادی ناپدید شده است و این امر حاکی از نوعی انحطاط و نوعی خسارت فرهنگی جدی است. او با دلایل مختلف تبیین میکند اخلاق عملی و نظری غرب اینک در نابسامانی و بحران شدیدی به سر میبرد و مدعی است دلایل و ریشههای این بحران تا حد زیادی ناشی از فردگرایی لیبرالیسم و اخلاق سودمندگرایانه متفکران عصر روشنگری و مدرنیته در قرون 17 و 18 است.
شعارهای پرطمطراقی چون حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، صلح، برابری،عدالت، امنیت و سلامت بشر؛ همگی زیباست اما غرب تاکنون عملکرد مطلوبی را در این زمینهها به نمایش نگذاشته است. کافی است چشمهای خود را بر ظواهر فریبنده این تمدن ببندیم و کمی به کارنامه انسانی و اخلاقی و معنوی این تمدن بیندیشیم؛ آن وقت متوجه میشویم چقدر سیستم عامل حاکم بر جهان که بر مبنای مغزغربی پیریزی شده، معیوب است. کارنامه اخلاقی و حقوق بشری نظام سلطه غربی در استعمار و غارت منابع و ثروت کشورها در هند، برمه، آفریقا از جمله الجزایر و تونس، آمریکای لاتین، به بردگی گرفتن مردم آفریقا، کشتار دهها میلیون انسان در جنگ اول و دوم، فاجعه اتمی هیروشیما، جنایات آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان، تحریم ملتها و... بر هیچکس پوشیده نیست. همین حالا هم میلیونها انسان زیر فشار ظلم و ستم دشمن و دشمنیهای دشمنان و قدرتمندان رنج میبرند؛ مردم در یمن، مردم در فلسطین و در بسیاری از نقاط دیگر جهان زیر فشار هستند.
آنچه این روزها کرونا میتواند برای ذهن ایرانی مسلمان به ارمغان آورد، فرصت طلایی تأملی واقعبینانه به نظام سلطه است. ایستادگی 40 ساله مردم ایران چه قبل و چه بعد از تحریمهای ظالمانه نظام سلطه و نیز حرکتهای ارزشمند و اکثرا داوطلبانه مردم ایران در جریان کرونا؛ برخلاف خواسته برخی افراد روشنفکرنما و چهرهنما و افراد حاضر در شبکههای روانگردان مزدبگیر از نظام سلطه که سالهاست فرهنگ اسلامی- ایرانی را تحقیر و مردم را متوجه سبک زندگی غربی میکردند، نشان داد فرهنگ اسلامی از اصالت و قدرت بالایی برخوردار است. بنابراین خوب است با عبور از انفعال نسبت به فرهنگ و نظام سلطه غربی، با ویرایش و خانه تکانی در باورهای ذهنیمان، غربباوری را به غربشناسی تغییر دهیم و جایگاه کمرنگ شده فرهنگ و خرد اسلامی- ایرانی و زنجیره ارزشهای اسلامی را بیش از پیش در خود تقویت و تحکیم کنیم تا ایمان اسلامی که در اعماق جان و ارتکاز ملت ایران رسوخ دارد، هر روز تناورتر از قبل شود و با حرکت صادقانه و عمل به دور از تنبلی و کوتهبینی و سادهنگری، ایران را قوی و او را به قله افتخارات جهانی برسانیم.
ارسال به دوستان
دومینوی شورش در آمریکا
اسدالله رمضانزاده: «عقلانیت» سالها و بلکه دهههاست به یک «حلقه مفقوده» در مناسبات داخلی و خارجی ایالات متحده تبدیل شده است. «عقلانیت» به جای آنکه به تار و پود حاکم بر تصمیمسازی کلان، کوتاهمدت و میانمدت هیات حاکمه آمریکا تبدیل شود، بیشتر حکم عاملی «مزاحم» را دارد که قهرا باید به گوشهای رانده شود! نهتنها «ماهیت کنش» سران اجرایی آمریکا جنبهای عقلانی ندارد، «نوع واکنش» رقبای سیاسی آنها نیز جنبهای عقلانی ندارد. این قاعده درباره ترامپ و دوران ریاستجمهوری وی نیز صادق است.
صورتبندی آنچه در معادلات داخلی آمریکا و در دوران شیوع کرونا میگذرد، بخوبی نشان میدهد «عقلانیت» چگونه به کماهمیتترین و بلکه بیاهمیتترین مؤلفه در تعیین رفتار سیاستمداران این کشور تبدیل شده است؛ دونالد ترامپ در یک توئیت جنجالی، به ساکنان 3 ایالت ویرجینیا، میشیگان و مینهسوتا دستور میدهد قرنطینه و محدودیتهای عمومی در این ایالات را شکسته و به خیابانها بریزند. ترامپ در محاسبات ریاضی خود به این نتیجه رسیده است که اگر در این 3 ایالت که هماکنون فرماندارانی دموکرات دارند به پیروزی برسد، میتواند آرای الکترال آنها را صید کرده و حتی در صورت شکست در 3 ایالت پنسیلوانیا، ویسکانسین و آریزونا (چنانکه نظرسنجیها پیشبینی میکنند) سند کاخ سفید را برای 4 سال دیگر به نام خود بزند! آرای مینهسوتا (با 10 رای الکترال) و ویرجینیا (با 13 رای الکترال) در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 به سود هیلاری کلینتون به گردش درآمد. اگر رای این دو ایالت، اینبار به سود ترامپ بازگردد و پیروزی وی در ایالت میشیگان (با 16 رای الکترال) در انتخابات سال 2016، در انتخابات پیش رو نیز تکرار شود، شکست احتمالی وی در برخی ایالات خاکستری و مهم، مانع پیروزی دوباره وی در انتخابات نخواهد شد. ترامپ در چنین شرایطی بدون آنکه جایگاه حقوقیاش به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده را در نظر بگیرد، دستور شورش در کشور تحت سیطره خود را صادر میکند! نوع واکنش دموکراتها نیز در اینباره جالب توجه است! تصاویر منتشرشده از تظاهرات مخالفان قرنطینه در ایالت «تگزاس» به وضوح نشان میدهد عدهای از مخالفان دموکرات کاخ سفید در این اعتراضها حضور فعال داشتهاند. تگزاس را میتوان به آشیانه جمهوریخواهان تشبیه کرد. در طول دهههای گذشته و اخیر، سابقه نداشته یک نامزد دموکرات بتواند در انتخابات ایالتی تگزاس پیروز شود. در عین حال، تگزاس دارای 38 رای الکترال بوده و پس از ایالت کالیفرنیا با 55 رای الکترال، دومین ایالات پراهمیت آمریکا در انتخابات محسوب میشود. دموکراتها در طول ماههای گذشته، امید کمرنگی درباره پیروزی در «تگزاس» پیدا کردهاند. در نظرسنجی «انبیسی» ماه فوریه امسال (بهمن 98)، اختلاف ترامپ و بایدن در این ایالت به 4 درصد رسیده بود. حتی نظرسنجی «سیانان» در همان بازه زمانی نشان داد بایدن با اختلاف یک درصد از ترامپ پیشی گرفته است. پس از آن، هنوز نظرسنجی رسمی و گستردهای در تگزاس برگزار نشده است. دموکراتها میدانند شکست ترامپ در تگزاس (که در محاسبات کمی بعید به نظر میرسد)، علاوه بر شکست نهایی وی، تحقیر جمهوریخواهان را نیز به دنبال خواهد داشت. در چنین شرایطی دموکراتها از بحران کرونا و نگرانیها و دغدغههای درمانی و اقتصادی شهروندان استفاده کرده و واکنش خود را بر اساس «صید آرای ایالات قرمز» تنظیم کردهاند. همانگونه که از مستندات موجود محرز است، بازی کثیف و تکاندهندهای در آمریکا شکل گرفته و در آن، شهروندان به مهرههای بازی قدرت دو حزب سنتی آمریکا تبدیل شدهاند. سران 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه حاضرند به قیمت پیروزی خود در انتخابات، دومینوی شورش در آمریکا را کلید بزنند، به خیال آنکه پس از کسب قدرت دوباره قادر به کنترل اوضاع خواهند بود! البته زهی خیال باطل! ترامپ، بایدن و دیگر سیاستمداران آمریکایی هنوز متوجه چینش پیشفرضها و مولفههای شکلدهنده «گذار از آمریکای امروز» نیستند! در این معادله، دیگر اهمیتی ندارد در سال 2020 و در جریان انتخابات ریاستجمهوری ماه نوامبر، کدام یک از 2 حزب سنتی آمریکا برنده خواهد شد! متعاقبا شخص بایدن و ترامپ نیز در این معادله جایگاه و موضوعیتی ندارند. روزنامه «لسآنجلستایمز» در مقاله اخیر خود، به وضوح شرایطی را که ایالات متحده در آن قرار دارد توصیف کرده است: «آمریکای امروز، جامعهای از هم گسیخته است. جامعهای ازهمگسیختهتر از هر زمانی در تاریخ ۲۵۰ ساله ایالات متحده! ما از هم متنفریم. مستندات زیادی در اینباره وجود دارد. اگر اوضاع اینگونه پیش برود، ما استعداد داریم به روش اتحاد جماهیر شوروی عمل کرده و به 50 کشور مستقل تجزیه شویم. تمایل ترامپ مبنی بر دو نیمه کردن آمریکا به ایالات آبی (دموکرات) و قرمز(جمهوریخواه) این روند را تشدید کرده است».
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
کرونا بیماریهای زمینهای و معلولیت ژئوپلیتیک اتحادیه اروپایی را که مدعی رهبری تمدن نوین بود، برملا کرد
پارا اروپا
پروندهای درباره سقوط ارزشهای لیبرالی و واگرایی بیسابقه که در حال تخریب اعتبار و فروپاشی ساختار اتحادیه اروپایی است
شروین طاهری: در دومین مجموعه سیاسی کرونازده جهان پس از ایالاتمتحده، تاکنون بیش از 110 هزار مرگ بر اثر ابتلا به بیماری «کووید-19» گزارش شده اما رهبران اتحادیه اروپایی در آخرین گردهمایی خود روز پنجشنبه حتی نتوانستند وانمود کنند انسجام و عزمی مشترک برای مواجهه با نخستین بحران جدی در عمر کوتاه مجموعهشان دارند.
27 رهبر کشورهای عضو اتحادیه، در ویدئوکنفرانس اخیر که تحت مدیریت اورسولا فان در له ین، رئیس آلمانی کمیسیون اروپا برگزار شد، نتوانستند به راهحلی مشترک برای جلوگیری از سقوط اقتصاد حوزه یورو ناشی از تعطیلیها و نابسامانیهای متعاقب همهگیری 3 ماه اخیر کرونا برسند و تصمیمگیری برای توافق کلی را به تابستان موکول کردند.
در حالی که مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای عضو اتحادیه اروپایی، سقوطی آزاد از قله 20 تریلیوندلاری را تجربه میکند و هیچ چشماندازی برای تحول بازار در وانفسای همهگیری بیماری ویروسی وجود ندارد، رهبران آن تنها به تجویز نسخه کوتاهمدت بسته نجات 540 میلیاردیورویی برای اتحادیهای 500 میلیوننفری بسنده کردند، آن هم بیآنکه مشخص کنند این مبلغ تقریبا هزار یورویی به ازای هر شهروند، به صورت وام در اختیارشان قرار میگیرد یا در قالب مساعده.
از آن مهمتر اینکه شکاف میان حامیان رویکرد سیاسی یا رویکرد اقتصادی برای نجات اتحادیه از بحران فعلی، به حادترین شکل ممکن بروز کرده است. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه که اخیرا در گفتوگوی مهم خود با فایننشالتایمز، از این دودستگی حیاتی در نظام مدیریت اتحادیه پرده برداشته بود، در نشست مجازی اخیر نیز به همراه رهبران ایتالیا و اسپانیا پرچم مخالفت جنوبیهای ورشکسته را با اقتصادهای ثروتمند شمال اروپا به رهبری ژرمنها برافراشت که البته آلمان فعلا پشت دو کشور اتریش و هلند قایم شده است.
مکرون معتقد است روند کنونی جهانی شدن با محوریت اقتصادی باید پایان یابد و روند تازهای آغاز شود که بر مبنای آن کشورهای برخوردار، باید هزینه کشورهای ضعیفتر را برای فائق آمدن بر بحران انسانی تامین کنند. در اجلاس پنجشنبه گذشته او به همراه کونته و سانچس، همتایان ایتالیایی و اسپانیاییاش مدعی بودند اگر شمالیها میخواهند همبستگی و موجودیت اتحادیه اروپایی حفظ شود باید ثروتشان را صرف حل مشکلات جنوبیها کنند. ابهامی که برجا ماند این بود که پس تکلیف اقتصادهای ضعیف شرق اروپا چه میشود؟ یعنی همان کشورهایی که همین حالا هم از بروکسل بریدهاند و آمریکا، آلمان، روسیه و چین از جهات مختلف برای بلعیدنشان تلاش میکنند.
در نتیجه به نظر میرسد منظور مکرون از ضرورت پرداخت باج شمال به جنوب، صرفا حفظ شاکله بخش کاتولیک- لاتین- مدیترانهای اروپا زیر چتر خود با رویای آقایی فرانسه بر اروپاست؛ همانگونه که او قبلا بارها در همین راستا کارآمدی ناتو، اتحادیه اروپایی و نظام مدیریتی غرب را زیر سوال برده بود.
***
همگرایی اروپایی، آخر خط
بنیانگذار نظام امروزین «اتحادیه اروپایی» عمیقا نگران پیشزمینههای تخریب ساختاری آن است. ژاک دلورس، هشتمین رئیس کمیسیون اروپا که مبتکر پیمان ماستریخت بود، یکی از آخرین چهرههای شاخص اروپایی بود که با مشاهده تفرقه افسارگسیخته کشورهای محوری، سکوتش را شکست و هشدار داد:« فقدان همبستگی خطری مرگبار برای اتحادیه اروپایی است».
این همان هشداری است که جانشین کوتاهمدت دلورس در سمت وزارت دارایی فرانسه و کسی که امروز بر کرسی ریاستجمهوری این کشور تکیه زده نیز بر آن مهر تایید زده است. از نگاه امانوئل مکرون «کرونا باعث به آخر خط رسیدن جهانیسازی شده و این میتواند بنیانهای مردمسالاری را سست کند». او اروپا را همزمان با ویروس کرونا درگیر ویروس پوپولیسم(عوامگرایی) میداند و هشدار میدهد اگر ساختار سرمایهداری بهسرعت بازسازی نشود، ناسیونالیستهای (ملیگرایان) افراطی در جهان آزاد جولان خواهند داد. اما در همان حال دولت مکرون که مدعی احیای لیبرالیسم در مهد آن، فرانسه بوده است، در خط مقدم اقتدارگرایی ملیگرایانه در اتحادیه اروپایی حرکت میکند و به لطف کرونا در حال تدفین «لیبرالیسم» است. انریکو لتا، آخرین نخستوزیر ایتالیایی حامی همگرایی اروپایی نیز اعتراف میکند: «اروپاگرایی با بحرانهای دهه اخیر تضعیف شده و روح اجتماعگرایی اروپای امروز از 10 سال قبل ضعیفتر است». او ویروس ترامپ را خطرناکتر از کرونا میداند و میگوید حالا شعار «اول آمریکا» به «اول ایتالیا»، «اول آلمان» و «اول فرانسه» تبدیل شده و به جان اروپای واحد افتاده است. پس از آن که آمریکای ترامپ با دهنکجی به درخواست عاجزانه نزدیکترین متحد بینالمللیاش بوریس جانسون و دریغ کردن دستگاههای تنفسی لازم برای بیماران کرونایی از پسرعموهای آنگلوساکسون، فاتحه مسؤولیتپذیری در نظام سرمایهداری را خواند، این رفتار تبدیل به یک الگوی اروپایی شده است. مکرون که پاییز گذشته پس از نهایی شدن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی، برای «دوستان انگلیسی» خود در آن سوی کانال مانش نامه فدایت شوم نوشته و آنها را به همبستگی دوباره با اروپا دعوت کرده بود اما از وقتی که موج همهگیری کشورش را فراگرفته حتی حاضر به قول شفاهی کمک به بریتانیا و هیچ کشور دوست دیگر نکرده است. دولت فرانسه حتی متهم به دزدیدن محموله ماسک آلمانیهاست. آلمان، قویترین اقتصاد اروپا که مدعی است به همراه اتریش و لوکزامبورگ در بیمارستانهایش را به روی بیماران کرونایی از سراسر جهان گشوده است، وقتی نوبت به عمل رسید شانه خالی کرد و این ارتش روسیه بود که واحدهای امدادیاش را به عمق قلمروی دشمنش ناتو، برای کمک به ایتالیا و اسپانیای کرونا زده اعزام کرد. کمکهای دیگر به مصیبتزدهترین کشورهای اتحادیه اروپایی بر اثر همهگیری ویروسی، از چین و کوبا در آن سوی دیوارهای «جهان آزاد» رسیدند. در سایه این بیمسؤولیتی اتحادیه بود که یک ماه و نیم پیش، 88 درصد مردم ایتالیا در یک نظرسنجی سیاستهای حمایتی بروکسل را غلط و عضویت در اتحادیه را بیفایده خواندند. هیثر گراب، مشاور پیشین توسعه درکمیسیون اروپایی معتقد است «هر بحران با کاهش اعتماد میان دولتهای عضو، سبب مشکلی بزرگتر در کل ساختار اتحادیه میشود». نمونه آن حمله نخستوزیر پرتغال به وزیر دارایی هلند بود که هفته پیش کشورهای عضو را بهخاطر نداشتن برنامه برای بحران مواخذه کرده بود. آنتونیو کاشتا پس از آن مواضع هوکسترا را برای اغلب کشورهای اروپایی نفرتانگیز خواند. جنیفر رنکین، وابسته خبری روزنامه گاردین در مقر اتحادیه مینویسد: «رهبران اروپایی پس از تعلل در واکنش نشان دادن به بحران سلامت عمومی که خود نشانه نقص سامانه مدیریت بحران اتحادیه در تامین هزینههای تحقیقات برای واکسن و حتی ماسک و پوشش محافظت از واگیر بود، حالا پا را از این هم فراتر گذاشته و بر سر اینکه چطور باید به اقتصاد توفانزدهشان کمک کنند با هم گلاویز شدهاند».
از نظر او درنتیجه فقدان اعتبار نظام متحد بروکسل، ملتهای مختلف اروپایی هر چه بیشتر به سمت رهبران مقتدر و مستقل از اتحادیه متمایل میشوند. اتحادیه اروپایی رسما به 2 جناح متخاصم به رهبری فرانسه و آلمان تقسیم شده است، یعنی همان 2 کشور محوری که پارسال پیمان دفاعی جدید اروپا را در آخن امضا کرده بودند تا کیان اتحادیه را پس از ناتو نجات دهند. فرانسه به همراه ایتالیا و اسپانیا، خواهان کمک مالی فوری بروکسل به کشورهای بحرانزده جنوبی است. در مقابل آلمان به همراه هلند و اتریش میگویند بدهی کشورهای عضو اتحادیه اروپایی همین حالا بیش از حد است و در ازای اعطای یکجانبه وامهای چندصد میلیاردیورویی جدید به کشورها که به «اوراق کرونا» معروف شدهاند، نه فروش اوراق قرضه کشورها به بانک مرکزی اروپا، بلکه کنترل بدهیهای آنها طی یک برنامه فشرده ریاضتی انجام بگیرد. آنها میدانند که باید بار پرداختهای سنگین بانک مرکزی اروپا را بکشند. بدین ترتیب در همان حالی که فرانسه و متحدانش، ژرمنها را متهم میکنند که بهخاطر مخالفت با خرید «اوراق قرضه کرونا»ی کشورهای عضو، اتحاد اروپایی را زیر سوال بردهاند، در آلمان و هلند هم صداهای مخالفی شنیده میشوند که میگویند ادامه حضور در اقتصاد یورو چیزی جز ضرر برایشان ندارد. با چنین چشماندازی اگر کرونا بیمار اروپایی را از پا درنیاورد، اختلافات عمیق بر سر تبعات مالی و اقتصادی آن طی سالهای آینده باعث فروپاشی آن از درون خواهد شد.
***
بیمار اروپایی
در دنیای امروز، قطب بزرگ یا بلوک ژئوپلیتیک دیگری مانند اتحادیه اروپایی نداریم که هویتش تا این حد متاخر، ساختگی و بیریشه باشد. با آنکه خود اروپا به عنوان یک قاره یا یک گستره واحد جغرافیایی قدمتی تقریبا بیش از هزار سال دارد و برخی تاریخدانان قدمت نظریه اروپای متحد را مربوط به 2 قرن پیش یعنی امپراتوری مستعجل ناپلئون بناپارت فرانسوی میدانند اما حتی نمیتوان روی روایت رسمی اتحادیه اروپایی مبنی بر عمر 63 ساله این بلوک سیاسی- اقتصادی حساب کرد.
بروکسل، توافقنامه رم در سال 1957 را که به شکلگیری جامعه اقتصادی اروپا بین 6 کشور غربی این قاره انجامید منشأ اتحادیه اروپایی میداند، حال آن که اتحادیه با تعاریف امروزیاش مبتنی بر ارزشهای لیبرال- دموکراسی و اقتصاد آزاد سرمایهداری، در عمل تا زمان حیات اتحاد جماهیر شوروی و بلوک کمونیستی اقماریاش در شرق اروپا به چالش کشیده میشد. در حقیقت پس از فروپاشی بلوک شرق و از سال 1993 بود که با پیمان ماستریخت، اتحادیه اروپایی که امروز میشناسیم رنگ واقعیت به خود گرفت و 27 کشور را تحت عضویت و 5 کشور دیگر را در فهرست انتظار عضویت قرار داد و واحد پول مشترک یورو را در 19 کشور عضو رایج کرد. اما این موجودیت جدید در عمر کوتاهش نتوانست به هویتی قائم به ذات و غیرمتکی به سلطه آمریکایی با 2 اهرم «دلار» و «ناتو» دست یابد که اولی سلاح صندوق فدرال (بانک مرکزی ایالات متحده) برای جهانیسازی اقتصاد به مرکزیت نیویورک بود و دومی سلاح پنتاگون و سیا برای برقراری هژمونی جهانی به مرکزیت واشنگتن.
در حقیقت زمینههای فروپاشی اتحادیه اروپایی پس از حدود یک ربع قرن پس از پیمان ماستریخت و حتی پیش از آن که بحران کرونا از راه برسد، آشکار شده بود.
البته نخستین شکافها در پیکره آن اقتصادی بود که خود را در ابتدای دهه دوم قرن بیستویکم میلادی، درست در نقطه اوج پیشروی سیاسی اتحادیه اروپایی نشان داد. فاصله سالهای 2010 تا 2014 را میتوان نقطه عطف تاریخ اروپای معاصر برشمرد. درست در این مقطع اروپا به عنوان مهد لیبرال- دموکراسی در کانون تحولات جهان قرار گرفته بود و ظاهرا اقتصاد کم سن و سال حوزه یورو (به انضمام بریتانیا که خود را در چارچوبهای اروپایی تعریف میکرد) احیایی نسبتا سریعتر از ایالاتمتحده را متعاقب رکود جهانی 2008 تجربه میکرد و حتی بروکسل، برلین، پاریس، لندن و رم در سودای حل و فصل مهمترین منازعات عالم از جمله میانجیگری در توافق هستهای غرب با ایران بودند. همچنین با طرح الحاق تدریجی جمهوریهای حاصل از تجزیه بالکان (موسوم به پدیده بالکانیزه شدن یوگسلاوی سابق به عنوان آخرین بقایای بلوک شرق)، طرح چشمانداز پیوستن تدریجی ترکیه (به عنوان آسیاییترین بخش اروپا) و گسترش هر چه بیشتر حوزه یورو (لیتوانی آخرین کشوری بود که در سال 2014 واحد پول مشترک را پذیرفت)، اتحادیه اروپایی قلمروی خود را بیش از هر زمان دیگری گسترده کرده بود.
اما رفتهرفته مشخص شد این یک نقطه عطف بوده و منحنی رشد اتحادیه با شیبی تند به سمت پایین تغییر مسیر داد، چرا که همزمان گسلی بزرگ درست از دامنه کوه المپ، مأوای کهنترین اساطیر اروپایی، اتحادیهای را که ستونهای هویتیاش را بر یونان باستان بنا نهاده بود، درمینوردید.
بحران اقتصادی یونان، فقط حوزه یورو را به چالش نکشید، بلکه اتحادیه را با چالشهای بزرگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی تاریخی در رابطه با آینده و حتی گذشتهاش مواجه کرد. یونان نهتنها به نخستین کشور حوزه یورو تبدیل شد که بهسرعت تحت تملک مهمترین رقبای بینالمللیاش، یوآن (چین) و دلار (آمریکا) درآمد، بلکه نخستین کشوری هم بود که پس از پیوستن به اتحادیه تهدید به خروج کرد. همچنین امواج مخربی را به سراسر قاره ارسال کرد که مهمترین آنها شورشهای اجتماعی، از مشروعیت افتادن نظام سیاسی حاکم، روی کار آمدن سوسیالیستهای غیرمرکزگرا با دولت سیپراس و خیزش ملیگرایان فاشیست و چپهای آنارشیست بود. آیا این همان بیماریای نیست که از یونان به فرانسه- یعنی از نماد هویت گذشته اروپا به نماد هویت لیبرالی معاصر آن و محور همگرایی تاریخی اروپای متحد- سرایت کرده است؟
***
اروپا دقیقا کجایی؟
در حالی که ویروس کرونا در امتداد ویروس ساختاری ترامپ که از 3 سال پیش به جان غرب افتاده، میرود اتحادیه اروپایی را از داخل فروبپاشد، باید گفت حتی قبل از شکلگیری این بلوک نیز خود «اروپا» فاقد یک تعریف ژئوپلیتیک روشن بوده است.
شاید کمتر کسی به این نکته توجه کرده باشد که نام اروپا، برگرفته از یک واژه آرامی از بینالنهرین اقتباس شده که سرزمینهای غرب خود را به «غروب آفتاب» که «اریبو» میخواندند تمثیل میکردند. به عبارت دیگر، اروپا از همان آغاز نامگذاری نه یک قاره مشخص، بلکه تنها محدوده غربی تمدنهای باستانی خاورمیانه بوده است. حتی یونانیان نیز عنوان اروپا را به محدودههای شمالی مدیترانه اطلاق میکردند. در نقشههای رومیان هم خبری از وسیعترین بخشهای قارهای که امروز بدین نام خوانده میشود یعنی بخش عمده روسیه، اوکراین، اروپای شرقی و شمالی و حتی اسکاندیناوی نیست. تازه 5 قرن پیش و در عصر اکتشافات قرون وسطایی بود که موجودیت جغرافیایی قاره اروپا برای اولین بار در نقشهای گنجانده شد و تازه از 3 قرن پیش و به دنبال مدرنسازی روسیه توسط «پطر کبیر» بود که قلمروی این قاره در شرق (کوههای اورال) به شکل امروزیاش فرض شد.
علاوه بر این اروپا هرگز مهد هیچ تمدن شناختهشدهای نبوده و نیست و آنچه تمدن غربی خوانده میشود نیز چیزی جز دنباله دستاوردهای تمدنهای قدیمیتر بویژه فینیقی، یونانی، عبری و اسلامی نبوده است. بر مبنای این بیداری تاریخی، در داخل خود اروپا بویژه در یونان و روسیه معاصر، با اصلاح روایت استعماری غربیها از تاریخ، تعاریف پیشفرض جغرافیایی نیز مورد مداقه قرار گرفتهاند. از دل این آگاهی جدید، تعاریف دقیقتر و همهشمولتری چون «جهان میانه» (بر اساس دیدگاه مرکزگرای یونانیان و ملتهای مدیترانهای) و «اوراسیا» (بر اساس دیدگاه مرکزگرای روسیه و کشورهای آسیایی) شکل گرفتهاند.
نهتنها یونانیان فرش تمدن مورد مدعای اروپای غربی و آنگلوساکسونها را از زیر پای آنها میکشند، بلکه روسها و دیگر ملتهای اسلاو و حتی اسکاندیناویایی، بر هویتی کهنتر و مستقل از آنچه تلاش میشود توسط دستگاه تبلیغاتی غرب تحت عنوان «تمدن اروپایی» به آنها غالب شود، تاکید میورزند. با قدرتگیری مجدد روسیه و بویژه پس از الحاق کریمه و آغاز روند تجزیه شرق اوکراین، روند بلعیده شدن موجودیتی به نام اروپا از سمت شرق توسط «اوراسیا» آغاز شده است.
تحولات شتابان در قلب قاره مفروض اروپا نظیر موج توقفناپذیر مهاجرتها، ناکارآمدی اتحادیه اروپایی، به حاشیه رانده شدن کشورهای کوچکتر، بحران معیشتی و نابرابری روزافزون و در نهایت طاعون کرونا، مرکزیت اتحادیه اروپایی را تضعیف و در نتیجه معادلات کل قاره را بر هم زده است و آن را به چند حوزه غربی، مدیترانهای، شمالی- مرکزی و شرقی تقسیم کرده است. یعنی سرزمینهایی که اتحادیه اروپایی مدعی حاکمیت بر آنان بوده است، دیگر فاقد وحدت جغرافیایی هستند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، در اروپای بهاصطلاح غربی نیز اوضاع چندان بهتر نیست؛ از یک سو بریتانیاییها با برگزیت حساب خود را از اروپا جدا میکنند و از سوی دیگر رئیسجمهور فرانسه، کشوری که به مدت 2 قرن ایده اتحاد اروپا را ترویج کرده و محور سیاسی و فرهنگی اتحادیه اروپایی نیز محسوب میشود، بیمحابا تعاریف پیشفرضهای نظام واحد اروپای فعلی را زیر سوال میبرد.
نهتنها جنبشهای جداییطلبانه در سراسر قاره مهر باطل دیگری بر مفهوم اروپای واحد میزنند، بلکه ظهور جنبشهای شبهفاشیستی ملیگرایانه نیز به شکلی دیگر پیوستگی اروپاییشان را نفی میکنند.
استحاله پیوستگی قارهای مفهوم اروپا به طور عریان در افکار عمومی بازتاب داشته است. «وطن امروز» کمتر از 2 سال پیش، در مقاله «اروپا چاو چاو چاو » (26/4/1397) به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه جامجهانی فوتبال 2018 به عرصه تضادهای اروپایی بدل شده بود و به عنوان مثال رسانههای کشورهای اسلاونشین شرق، قهرمانی تیمملی فرانسه را با اشاره به این که اکثریت بازیکنان آن را آفریقاییتباران تشکیل میدادند زیر سوال برده بودند. از سوی دیگر دیدار نمادین پوتین با ترامپ در هلسینکی- در پایان همان جامجهانی- به تقسیم مجدد اروپا میان 2 قدرت اوراسیایی و آمریکایی به سبک دوران جنگ سرد تعبیر شده بود.
مجموعه این حقایق ما را وا میدارد تا صرفنظر از فروپاشی محتوم اتحادیه اروپایی در آیندهای نزدیک یا دورتر، دست به تعریفی موقتی برای توصیف این قاره دچار معلولیت و ناپیوستگی جغرافیایی و هویتی تحت عنوان «پارا اروپا» بزنیم.
***
وارونگی نظام ارزشی لیبرال
کرونا میخ آخر را بر تابوت توهم خودبرترپنداری غرب کوبید. این سقوطی مبنایی است که بر همه ابعاد دیگر انسانی، اجتماعی و اقتصادی بحران کرونا سایه میاندازد. شاید اروپاییها و آمریکاییها بتوانند خسارتهای مادیای را که این طاعون جدید به بار آورده جبران کنند اما آنچه جبرانناپذیر است، شکستن تابوی انسانگرایی سرمایهداری غربی است. انسان غربی که خدا را در مرگ سیاه قرون وسطی گم کرده بود، حالا حقوق خدایگونهای را که طی 5 قرن رنسانس چندمرحلهای برای خود قائل شده بود هم زیر پا میگذارد.
رویکرد شبهدیکتاتوری دولتهای غربی در کنترل واگیر ویروس کرونا، باعث شد ستونهای نظری لیبرالیسم ترک بخورد. ارجحیت دموکراسی، مشروعیت جمهوری و حق برابری شهروندان بسادگی نقض شده است به گونهای که متفکران و روشنفکران غربی از هابرماس تا ژیژک معتقدند دولتهای غربی در فاصلهگذاری اجتماعی به مرز ایجاد فاصله میان جامعه و حقوق خود رسیدهاند.
به نظر میرسد غرب به تعریف سنتی توماس هابز، نظریهپرداز انگلیسی از قدرت بازگشته که بر مبنای آن ارتکاب هر جنایتی توسط حکومت برای حفاظت از منافعش و شهروندانش علیه هر ماهیتی که مشروعیت دولت و جامعه را زیر سوال میبرد مجاز بر شمرده میشود. با این تعریف برای دفاع از قانون اساسی حتی دولتهای مدعی آزادی میتوانند به طور موقت آزادی شهروندانشان را محدود کنند. اما در مقابل این مونتسکیوی فرانسوی بود که روح قانون را در تغییر مکانیسم کنترل منافع ملی به نفع حقوق و آزادیهای شهروندی جست و زمینه عقلانی انقلاب کبیر علیه حکومت مطلقه را فراهم آورد. از آن به بعد حکومت مدرن مشروطه شد و دولتهای مدرن اروپایی و آمریکایی دستکم در شعار مدعی بودهاند آزادی غایت نظامهای مردمسالارانه (دموکراتیک) است.
اما کشورهای اتحادیه اروپایی در نقض آزادیهای قانونی و عرفی به بهانه مقابله با کرونا گاه از ایالات متحده هم پیشی گرفته و جلوتر از تمام آنها این رژیم فرانسه، مهد لیبرالیسم است که ارتجاعی نابخشودنی به سوی ناسیونالیسم دیکتاتورگونه دارد. این رجعت سیاه نهتنها در شعارهای امانوئل مکرون در گفتوگوی اخیرش با فایننشالتایمز با اشاره به حق قدرتمداری دوباره فرانسه در اروپا منعکس شده است بلکه در عمل نیز دولت او و شرکای غربیاش در کنترل بحران در قیاس با حکومتهایی مثل چین سرافکنده شدند، همان نظامهایی که توسط آنها به دموکراتیک نبودن متهم میشوند.
آنها در ابتدا رفتاری غیرمسؤولانه توام با فرافکنی و پنهانکاری در قبال شیوع کرونا داشتند و بعد با مدیریتی ناکارآمد در بیسابقهترین بحران گرفتار شدند و دست آخر برای حل دیرهنگام مشکل، رفتاری اقتدارگرایانه برای کنترل اپیدمی و ساکت کردن جامعه ناراضی در پیش گرفتند.
به مدت 2 ماه طرح قرنطینه عمومی اجباری به پلیسیترین شکل ممکن در فرانسه، انگلیس، آلمان، ایتالیا و... با اصول و ضوابطی سختگیرانه و هراسافکنی بدون توجیه به اجرا در آمده است که در جریان آن تقریبا تمام ارزشهای فردی و اجتماعی وارونه شده است.
این طنزی تاریخی است که در اروپایی که حجاب و برقع ممنوع بود، امروز نداشتن پوشش بر چهره و بدن (ماسک، دستکش، گان) جرم محسوب میشود، چرا که فرد را در معرض آسیبهای دوجانبه محیطی قرار میدهد. رژیمهای لیبرال هیچ توضیحی جز اعلام اصول یکجانبه بهداشتی درباره این تغییرات ناگهانی به شهروندان خود نمیدهند. پاسخ پرسشهایی از این دست که «مگر فلسفه حجاب هم چیزی جز حفاظت فرد از آسیبهای محیطی است؟» داده نمیشود. به همین شکل درباره بقیه حقوق مسلمی که از جامعه سلب شده است: حق کار کردن، حق انتخاب و ارتباط آزاد، حق آزادی بیان بدون ترس از متهم شدن به تشویش افکار عمومی. اعتراضات خیابانی فرانسه، آمریکا و ایتالیا در روزهای اخیر نشان میدهد جوامع غربی رفتهرفته از شوک ناباوری حصر جمعی خود بیرون آمده و به زیر و رو شدن یکشبه زندگیشان واکنش نشان میدهند. این به معنای پایان ارزشهایی است که نظام فعلی اتحادیه اروپایی بر آنها استوار شده است؛ ارزشهایی که از انقلاب کبیر قرن هجدهم میلادی برای اروپای مدرن به یادگار مانده بود. آزادی، برابری، برادری!
طبق مستندات انقلابیون و جمهوریخواهان پیرو آنها، این اصول سهگانه فراتر از مرگ و زندگی تلقی میشد و هنوز هم میتوان آنها را شعارهایی برای بقای نظامهای غربی دانست. این ارزشها در طول زمان دچار استحاله شد اما دستکم در شعار باقیمانده بود و دکور دموکراتیک و حقوق بشری ویترین نظامهای غربی را به منظور برتریطلبی آنها رونق میبخشید.
بیش از 2 قرن نظام سلطه غربی از ماسک ارزشهای لیبرال برای استثمار جهان بیرون و کنترل جوامع داخلی بهره میبرد. آنها همواره نظامها و کشورهای مستقل از خود را به چوب غیردموکراتیک بودن و عدم برخورداری از ارزشهای خود متهم میراندند.
فرانسه و اروپای استعماری (غربی) در این عرصه حتی به آمریکا و دیگر قلمروهای کاپیتالیسم در جهان جدید (کانادا، استرالیا، ژاپن...) نیز فخر میفروختند که منشأ ارزشهای نظام لیبرالی هستند. حال با وارونگی ارزشها معلوم نیست اتحادیه اروپایی در جهان پساکرونا، میخواهد مشروعیتش را بر مبنای کدام مفاهیم تداوم بخشد.
اگر ماریان، نماد مونث سکولاریسم و لیبرالیسم برخاسته از انقلاب فرانسه زنده بود باید خودش را در خانه حبس میکرد یا در صورت کسب مجوز خروج از خانه سر و بدنش را میپوشاند و اگر در اعتراض به این وضع با پرچم فرانسه در دست طغیان میکرد، همانند جلیقه زردها یا مهاجران مستاصل حومه پاریس توسط پلیس سرکوب میشد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|